مجله خردسال 18 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 18 صفحه 22

خالهای پیراهن خاله پینه­دوز محمدرضا شمس خاله پینه­دوز روی گل شقایق خوابیده بود. یک دفعه باد تندی آمد، به طرف خالهای سیاه قشنگ پیراهن خاله پینه­دوز رفت. آنها را برداشت و با خودش برد. پیراهن خاله پینه­دوز دیگرحتی یک خال هم نداشت. خانم عنکبوت که در همان نزدیکیها بود. تا این را دید. فوری توری راکه بافته بود جلوی باد گرفت. خالهای سیاه پیراهن خاله پینه­دوز به تور چسبیدند.عنکبوت آن­ها را برداشت و به طرف پینه­دوز رفت. خاله پینه­دوز باز هم خواب بود. عنکبوت بدون سر و صدا، خالهای سیاه را روی پیراهن خاله پینه دوز چسباند. پیراهن خاله پینه دوز باز هم پر از خال شد.خانم عنکبوت با خوشحالی ازآن جا دور شد. در همین موقع خاله پینه دوز با ترس از خواب بیدار شد. انگار خواب بدی دیده بود. با عجله به پیراهن خال خالی­اش نگاه کرد. خالهای قشنگ و سیاه پیراهن،سر جایشان بودند. خیالش راحت شد و خندید. بعد به خانم عنکبوت که کمی آن طرف­تر تار می بافت، نگاه کرد و گفت:«می­دانی خواهر چه خوابی دیدم؟» عنکبوت سرش را تکان داد. خاله پینه­دوزگفت:«خواب دیدم که باد خالهای قشنگ پیراهنم را با خودش برده، خیلی ترسیدم.»بعد خندید. خانم عنکبوت هم نگاهی به او کرد و خندید. حرف دیگری هم نزد. خاله پینه­دوز از آن­جا دور شد. خانم عنکبوت خیلی خوشحال بود....

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 18صفحه 22