مجله خردسال 21 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 21 صفحه 6

بعد آن­ها را نخ کرد و به گردن انـداخت. گردنبـند قشـنگی بود. هیـچ کس تــا آن روز گردنبـندی به آن قشنگی ندیده بود. خانم غازه گردنبند برفی­اش را به گردن انداخت و پیش دوستانش رفت. دوستانش از گردنبند او تعریف کردند و گفتند: «خانم غازه تو چه قدر با فکر و با سلیقه هستی.» خـانم غازه از سرمـا می­لرزید و می­گفت: «بله ... گردنبندم واقعا قشنگ است.» آن روز خـانم غازه تمام مدت از سرما لرزید و بالاخره هم سرما خورد و توی خانه خوابید. گردنبند برفی توی گرمای خانه آب شد و رختخواب خاله غازه را خیس کرد. گردنبند برفی قشنگ بود. اما حیف که آب شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 21صفحه 6