مجله خردسال 21 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 21 صفحه 19

به هیچ دردی نمی­خورد.» خانم خندید و گفت: «چرا به این درد می­خورد که دور دورهـا را تمـاشا کنی و از آن بالا همه چیز را ببینی.» کوچولو داشت به حرف­های فکر می­کرد کـه صدای پدرش را شنید کـه فریــاد می­زد: «عجله کنید. بـه خانه­هایتان بروید. توفان در راه اسـت...» و و و بقیه­ی حیوانات جنگل فورا در یک جای امن و محکم پنهان شدند. آقای درسـت گفته بود. توفان شدیدی همه­ی جنگل را گرفت. اما به هیچ کس صدمه­ای نرسید. بــرای همین هم وقتی توفان تمام شد. همه جلوی خـانه­ی آقای جمع شـدند و از او تشکر کردند. آقـای نگاهی به کوچولو کرد، خندید و گفـت: «اگر این گردن دراز من نبـود نمی­توانستم آمدن توفان را بفـهمم!» کوچولو با خوشحالی بالا و پــایین پرید و گفـت: «خوشحـالم که گردنم دراز دراز است! خوشحـالم کـه یک کوچولو هستم!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 21صفحه 19