قصههای پنج انگشت
مصطفی رحماندوست
پنج انگشت هستند که روی یک دست زندگی میکنند.
اولی میگه: «من عروسم، میرم که گل بچینم!»
دومی میگه: «من دامادم، میرم عروس رو ببینم.»
سومی میگه: «عقد میخونم. عروس خانم وکیلم؟!»
چهارمی میگه: «دیمبلی دیمبو، دالام لم.»
انگشت شست میگه: «اگر چه پیرم، حالا که عروسی خوبه،
میرم که زن بگیرم!»
دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 21صفحه 24