4) توی راه به کرگدن رسید. کرگدن خندید و گفت: «سلام! آقا فیل دندان شکسته.»
5) فیل غصهدار و ناراحت از آن جا رفت.
6) نزدیک غروب یک دسته پرندهی سفید از راه رسیدند و هیچ کدام به او نخندیدند.
7) صبح آقا فیله خیلی خوشحال بود.
چون یک دوست خوب پیدا کرده بود. پرندهی سفیدی که او را با همان دندان شکسته دوست داشت!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 32صفحه 21