مجله خردسال 32 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیر السادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 32 صفحه 18

و گفتند: « باز هم خوابش می­آید و حوصله­ی بازی ندارد.» خندید و گفت: « اگر این جا بمانی بی­حوصله­تر می­شوی. با ما بیا.» و و به دنبال راه افتادند و به کنار رودخانه رفتند. گوشه­ای نشست و بازی دوستانش را تماشا کرد. فردای آن روز، مثل همیشه، منتظر دوستانش بود تا برای بازی بیایند اما نیامد. هم نیامد. از هم خبری نشد. جلوی خـانه­شـان نشسته بودو منتظـر بود.تا این که سر و صدای دوستانش را شنید. و بعد و و را دیدکه به طـرف او می­آیند. خیـلی خوشحال شد. یک رنگارنگ و قشنگ به او داد و گفت:« ! این را مادرم برای تو درست کرده است.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 32صفحه 18