مجله خردسال 32 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیر السادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 32 صفحه 4

دیمبلی دیمبو سرور کتبی دیمبلی دیمبو اسم یک پسر بود. او یک طبل بزرگ داشت، وقتی با چوب روی طبل می­کوبید، طبل این صدا را می­داد: «دیمبلی دیمبوی ... دیمبلی دیمبوی» برای همین اسم پسر را دیمبلی دیمبو گذاشته بودند.یک روز دیمبلی دیمبو از خانه بیرون رفت. رفت و رفت تا به یک چشمه رسید. چشـمه قل و قل صدا می­کرد. دیمبلی دیمبو کنار چشمه نشست و طبل زد: «دیمبلی دیمبوی... دیمبلی دیمبوی ... »مـادر دیمبلی دیمبو صدای طبل را شنید. فهمید دیمبلی دیمبو همــان نزدیکی­هـاست. دیمبـلی دیمبو طبـل خود را بـرداشت و دوبـاره به راه افتـاد. رفت و رفت تا به یک آبشـار رسید. آبشار شر و شر صدا می­کرد. دیمبلی دیمبو کنار آبشار نشست و طبل زد: «دیمبلی دیمبوی... دیمبلی دیمبوی...» مـادر از خانه بیرون آمد و گوش داد. صدای طبل از دور شنیده می­شد. فهمید که دیمبلی دیمبو از خانه دور شده است. صدا زد: «دیمبلی دیمبو... دیمبلی دیمبو... کجایی؟» دیمـبلی دیمـبو صـدای مـادرش را نشـنید. طبلش را برداشت و دوباره به راه افتاد. رفت و رفت تا به جنگل رسید. جنگل پر از صـدای پرنده بود. دیمبـلی دیمبوی کنـار درختی نشست و طبـل زد: «دیمبلی دیمبوی... دیمبلی دیمبوی...» مادر هر چه گوش داد، صدای طبل

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 32صفحه 4