مجله کودک 07 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 07 صفحه 4

د مثل دوست یادش به خیر، خانه قدیمی پدربزرگ... یک در چوبی بزرگ داشت که با یک «کُلون» باز و بسته میشد. دو کوبة فلزی هم داشت برای در زدن، یکی برای خانمها و یکی برای آقایان. میدانید چرا درهای قدیمی دو کوبه داشتند؟ در که باز میشد، وارد «هَشتی» میشدی. یک سالن کوچک که دیوارهای اطراف آن پر از طاقهای قشنگ بود. طاقهایی که مهمانهای سرپایی، روی آنها مینشستند و دقایقی باهم حرف میزدند. از انتهای هشتی با یک پلکان سنگی وارد اتاق نشیمن میشدی. اتاقی که کف آن کاشی بود و پنجرههای چوبی و شیشههای رنگی داشت. مادربزرگ، روی یکی از طاقچههای کنار پنجره سماور گذاشته بود و با استکانهای کمرباریک و نعلبکیهای رنگارنگ قدیمی به هر کسی که از راه میرسید، چای میداد. اتاق نشیمن یک در چوبی داشت که از آن به اتاق کوچکی وارد میشدی. اسم این اتاق کوچک قهوهخانه بود. برای این اسم آنجا را قهوهخانه خانه قدیمی پدربزرگ

مجلات دوست کودکانمجله کودک 07صفحه 4