مجله کودک 39 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 39 صفحه 6

من ناراحت شدم، گفتم: «میرم به مامانم میگم ها.» آن سر تپلی زد زیر خنده و گفت: «بچه ننه، میخواد بره به مامانش بگه.» محمدحسین تندی توپ را داد دست من وگفت: «بچه­ننه خودتی، لوس!». آن دوتا آمدند جلوتر. دیگر میخواست دعوا و بزن بزن بشود. من اصلاً دعوا را دوست نداشتم؛یواش­به محمدحسین گفتم: «برم به مامانی بگم؟». محمدحسین گفت: «نه خیر، خودمون حسابشون رو میرسیم.» ولی من اصلاً اصلاً دوست نداشتم حساب کسی رو برسم. ولی محمد حسین رفت جلوتر و به پسر تپلی گفت: «از زمین ما برو بیرون، چاقالو.» آن پسر تپلی به محمد حسین گفت: «چاقالو خودتی؛ جوجه!». بعد آن یک دوستش هم آمد و گفت: «از زمین ما برید بیرون ببینم، زود.» من گفتم: «زمین خودمونه، اینجا حیاط خونه ماست.» بعد به محمد حسین نگاه کردم و گفتم: «مگه نه؟» محمد حسین گفت: «آره، مال ماست.» آن یک پسره که تپلی نبود، گفت: «نه خیر، اینجا حیاط خونة ماست.» بعد با دست پنجره یک خانه را نشان داد و گفت: «اوناهاش، اونجا خونة ماست.» من گفتم: «اِهک کی، اون پایینی هم پنجرة خونه ماست.» یکدفعه آن پسر تپلی، محمد حسین را هل داد و گفت: «بیرون.» محمد حسین میخواست بیفتد زمین؛ ولی نیفتاد،آن وقت عصبانی شد و یکدفعه­ای یک مشت زد توی شکم آن پسر تپلی. پسر تپلی تندی شکمش را گرفت و داد زد: «آخ دلم، دلم.» بعد یکدفعه دوستش توپش را انداخت زمین و آمد که محمدحسین را بزند. من تندی دویدم و توپش را برداشتم و گفتم: «محمدحسین فرار کن، من توپشونو برداشتم.» بعد تندی دویدم طرف خانه، محمد حسین هم پشت سر من دوید. آن دو تا پسر هم دویدند دنبال ما. من یک کمی ترسیدم. همهاش فکر میکردم که الان از پشت، یقهام را میگیرند ومراازپلهها میاندازند پایین. نمیتوانستم خوب بدوم. هر چی میدویدیم، به خانه نمیرسیدیم. انگار پلهها

مجلات دوست کودکانمجله کودک 39صفحه 6