مجله کودک 72 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 72 صفحه 30

شهر دوست خیابان و بچه های درد سر ساز (قسمت اول) یلدا شرقی جنگل پر دردسر قصه شانزدهم خاله میمون همه را خبر کرده بود تا برای جلسه دور هم جمع شوند. ننهکلاغه رئیس جلسه بود، آقاخرسه و آقاخرگوشه و خانم قورباغه هم آمده بودند، سنجاب هم که تازگی­ها به آن قسمت جنگل آمده بود، توی جلسه حاضر بود. بچه­ها هیچ کدام نبودند. ننه کلاغه روی یک شاخه ایستاد تا همه او را ببینند و بعد گفت: «من از شما خواستم بیایید اینجا تا دربارۀ خیابان و بچه­ها تصمیم بگیریم. چه ما بخواهیم چه نخواهیم، خیابان آمده توی جنگل، هیچ کاری هم نمی­شه کرد، اما این بچه­های شیطون و حتی بعضی از آدم بزرگها که مقررات رو رعایت نمی­کنند، ممکنه که باعث بشن اتفاق­های ناجوری بیفته.» خانم قورباغه گفت: «به نظر من بهتره که خیابان رو از تو جنگل برداریم و ببریم.» خاله میمون گفت: «وا، چه حرفا، مگه می­شه؟» آقا خرسه کلّه­اش را خاراند و گفت: «اگه خیابان رو ببرید، من کجا رانندگی کنم؟» همان موقع صدایی به گوش همه رسید، یک نفر از آن دورها داشت ننه کلاغه را صدا می­زد. همه برگشتند و آن طرف را نگاه کردند. ننه کلاغه چشمش خوب نمی­دید، نفهمید کیست. آقا خرگوشه گفت: «انگار عمو زحمتکشه. داره می­آد اینجا. چند نفر دیگه هم پشت سرش هستن.» همه ساکت شدند و آن طرف را نگاه کردند که عمو زحمتکش می­آمد. بچه­ها هم پشت سر عمو زحمتکش بودند. عمو زحمتکش نفس نفس زنان آمد و سلام کرد. بچه­ها هم یکی یکی سلام کردند و چشم دوختند به عمو زحمتکش که اوقاتش خیلی تلخ بود. ننه کلاغه گفت: «چی شده، چرا ناراحتی؟» آقا خرسه به عمو زحمتکش تعارف کرد روی سنگ بزرگ بنشیند. عمو زحمتکش نشست وگفت «آخی! .... خسته شدم، ذلّه شدم.» آقا خرگوشه گفت: «چیزی شده؟» بچه­ها برّ و برّ عمو زحمتکش را نگاه می­کردند. عمو گفت: «دیگه می­خواستید چی بشه؟» بعد با دستش به بچه­ها اشاره کرد و گفت: «اینا دیگه برای

مجلات دوست کودکانمجله کودک 72صفحه 30