مجله کودک 85 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 85 صفحه 7

نسترن ادامه می دهد: البتّه خود من با وجود اینکه امسال برای اولین بار است که با امتحان نهایی دست و پنجه نرم می کنم، خیلی هم از امتحان نهایی نترسیده ام.« چطور؟ می گوید: شاید دلیلش این باشد که من از کلاس اول دبستان یاد گرفته ام که از امتحان نباید ترسید و باید با استفاده از راهنمایی بزرگترهایی مثل پدر، مادر و معلم، خود را برای رو به رو شدن با سخت ترین امتحانها آماده کرد.» می پرسم: معمولاً از چه راهی خودت را برای روبه رو شدن با امتحانات آماده می کنی؟ پاسخ می دهد: من سعی می کنم تا با مرور مداوم درسها در طول سال همه آنها را برای شب امتحان یک جا جمع نکنم و شب امتحان هم با خیال راحت و کمی مطالعه و بعد هم استراحت کافی خودم را برای امتحان روز بعد آماده کنم.» خانم سعیدی معلم کلاس پنجم دبستان است. خانم سعیدی می گوید: به نظر من این حق بچه هاست که تا حدودی نگران برگزاری امتحاناتشان باشند، بالاخره نتیجه امتحان، خوب یا بد، هر چه که باشد حاصل تلاش و زحمت آنها در طول سال به حساب می آید. معمولاً چیزی هم که باعث می شود بچه ها از امتحان برای خود یک موجود وحشتناک بسازند، بیشتر ترس از نتیجه امتحان است نه خود امتحان. البته این وظیفه ما بزرگترهاست که به بچه ها یادآوری کنیم، آنقدر که سعی و تلاش آنها در یادگیری درسها مهم است، نتیجه امتحانها خیلی هم مهم نیست، به نظر من اگر جداً دانش آموزی با برنامه ریزی و توجه لازم تمام تلاش خودش را برای یادگیری درسها در طول سال به کار گیرد، نمره هفده، یا هجده او خیلی هم با نمره بیست فرقی نمی کند. چرا که او تمام تلاش خود را در انجام وظیفه خود کرده است و حالا اگر کمی هم اضطراب یا فراموشی باعث شده است که کمی نمره هایش پایین بیاید، چیزی از شایستگی های او کم نشده است.» خانم سعیدی ادامه می دهد: ما باید به بچه ها همیشه یادآوری کنیم که امتحان غول نیست، بلکه این خودآنها هستند که از امتحان یک غول بزرگ و وحشتناک می سازند.» از خانم سعیدی می خواهم تا خاطره ای از دوران دانش آموزی خودشان و زمانی که برای اولین بار در جلسه امتحان حاضر شدند تعریف کنند. خانم سعیدی می گوید: خاطره من بر می گردد به حدود سی و پنج سال قبل، زمانی که هفت ساله بودم و در کلاس اول دبستان، دبستان پروین اعتصامی شهر کرمانشاه درس می خواندم. راستش را بخواهید آن روزها من هم از امتحان وحشت داشتم و از چند هفته مانده به آغاز امتحانات با ترس و اضطراب و البته مرور درسها، خود را برای اولین امتحان آماده می کردم. بالاخره بعد از مدتها انتظار، روز امتحان فرا رسید، اما اتفاقاً آن روز صبح به خاطر برف سنگینی که در شهر کرمانشاه آمده بود، مدرسه های این شهر تعطیل شد و اولین امتحان من با دو سه روز تاخیر برگزار شد. البته ناگفته نماند که اولین امتحان هم اگر اشتباه نکنم امتحان دیکته بود که با موفقیت کامل پشت سر گذاشتم و توانستم از اولین امتحان نمره بیست بگیرم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 85صفحه 7