مجله کودک 85 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 85 صفحه 29

آقای «لادد» جواب داد: بله! من مدتی به عنوان شکارچی کار می کردم. چه مارهایی در هند گرفتم. ماموریت از طرف سازمانی بود که از سم مار استفاده می­کرد. در حالی که آقای «هنری سان بس» خبرنگار با تأسف شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «متأسفانه پای من هرگز به هند نرسیده است. حیف، من گرما و حرارت را بیش از هر چیزی دوست دارم. » آقای لادد برای تایید حرف او روی میز می کوبید. دراین لحظه، آقای «کانتر» که موضوع را جدی گرفته بود، قاطی صحبت شد: «پس شما باید تعطیلات بیشتری را در آفریقا بگذرانید، آقای سان بس. من دوبار برای شکار ببر درآنجا بودم. ولی به شما بگویم که گرمای آنجا به قدری غیر قابل تحمل بودکه آدم ترجیح می داد، تمام روز را در سایه دراز بکشد. سرهنگ پیر، به جلو خم شد و پرسید: شما ، در کجای آفریقا بودید؟» یک بار در جنوب کنگو و یک بار در ساحل عاج... ولی آدم باید خیلی در راه باشد تا یک ببر شکار کند. البته آدم چه کارها که برای یک پوست قشنگ نمی کند.!» «جول لادد» با شیفتگی دست هایش را از هم باز کرد و گفت: ولی هدف رویایی من استرالیاست. چون یک گرایش نهانی به کانگوروها دارم. بیشتر ترجیح می دادم که یک کانگورو درحیاط خانه ام نگه می داشتم.» خبرنگار تایید کنان سر تکان داد: «بله، استرالیا، ارزش سفر کردن را دارد. من وقتی آن دردسر بزرگ خرگوش ها پیش آمد آنجا بودم. نمی توانید تصور کنید که این حیوانات شوخ چه خسارت فراوانی به وجود آوردند تمام خاکریزه راه آهن را فرو ریختند... بله.. بله، استرالیا..» «کارولین بکستر» ، با احتیاط بلند شد و با خودش گفت: «حالا این شخص فقط یک لاف زن است. یا یک کلاهبردار هم هست؟» به سرش زد: «یعنی کسی که دروغ می­گوید،باید کلاهبردار هم باشد؟در واقع، من یک قدم هم بر نداشتم... دیگر از این که مجبور شوم چشم و گوشم را باز نگه دارم، دست می کشم....» و این کار را هم کرد. ولی به نظر می رسید که فرد لاف زن، کلاهبردار نبود، چون او هم مثل همه افراد دیگر صورت حسابش را پرداخت کرد. و پس از رفتنش هم نه قاشق نقره ای و نه چیز دیگری، گم نشد... گنگ: نام رودی در هندوستان سوال: لاف زن دروغگو چه کسی بود؟ پاسخ قصّۀ ترجمه شماره گذشته: ینز اپلن ، کاتارینای پیر را در وصیت نامه تقلبی اش فراموش کرده بود. آن پروفسور درستکار هیچ وقت سرپرست خانه اش را که سال ها به او خدمت کرده بود، فراموش نمی کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 85صفحه 29