مجله کودک 85 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 85 صفحه 28

قصه دوست لاف زدن یا کلاهبردار نوشته ولفگانگ اکه ترجمه سپیده خلیلی تا دیروز در پانسیون «وایت ستار» در شهر رایتون، رضایت و آرامش برقرار بود. خانم «کارولین بکستر» صاحب پانسیون خوشحال بود و با وجود بدی هوا، همه اتاق ها را اجاره داده بود. و مهمان ها از این که میزبانی چنان شوخ و با گذشت پیدا کرده بودند، راضی بودند. البته همان طور که گفته شد، دیروز چنین بود. امروز ظهر، حدود ساعت 13، همه چیز تغییر کرد. چون تلفن «کارولین بکستر» زنگ زد و یک صدای زنانه هیجان زده توضیح داد که او یک کلاهبردار خطرناک را پناه داده است. همین که مهمان خانه چی وحشت زده سرانجام دوباره به حرف آمد، اخطار دهنده بی نام از آن طرف خط تلفن ناپدید شده بود. «کارولین بکستر» نشست و شروع کرد به منظم کردن افکارآشفته اش، او به فکر پلیس و به یاد تفنگ شکار پرنده ی شوهر مرحومش افتاد. چه کسی مورد سوءظن بود؟ در آن زمان، چهار مرد در پانسیون او زندگی می کردند. آقای کانتر، آقای جول لادد، سرهنگ پیر کاندریج و خبرنگار دیوانه هنری سان بس یعنی یکی ازآنها ممکن بود یک کلاهبردار باشد؟ کارولین بکستر تصمیم گرفت، تنها کار درست را انجام دهد. چشم ها و گوش هایش را باز نگه دارد. این آقایان، بیشتر وقت ها، پس از نوشیدن چای بعداز ظهر به تالار مخصوص سیگار کشیدن بر می­گشتند. و خانم «بکستر» برای اولین بار در عمرش کاری کرد که از ته دل از آن متنفر بود: او گوش خواباند. مجرای دودکش برای این کار، بهترین جا بود. و همین که صدای سرهنگ پیر را شنید، پای خودش را نیشگون گرفت. خب این خانم «بکستر» اگر فقط یک کمی بیشتر چای توی آب می ریخت، پیرزن بهتری می شد! چای او مرا به یاد آب رودخانه گنگ* می­اندازد. خندیدند. سپس «جول لادد» پرسید: «شما در هند مستقر بودید، سرهنگ؟» کاندریج به نشانه ی مثبت سر تکان داد: «بله ، بیش از بیست و سه سال، آقایان، واقعاً که هوا بدجوری داغ بود. من بعضی روزها، سه بار پیراهنم را عوض می کردم. وقتی این کار هم دیگر فایده ای نداشت ، به زیر زمین پناه می بردم، شما هم در هند بودید، آقای «لادد»؟

مجلات دوست کودکانمجله کودک 85صفحه 28