مجله کودک 88 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 88 صفحه 15

فکر کردن ندارد. میتوانی ببینی که هر روز هزارها سرشاخه، قلمه و هزار قلمه، نهال میشوند. این سرشاخه کوچک در برابر این همه نهال، اصلا ارزش ندارد. فقط به سرشاخههای زنده و قلمههای سبز و نهالهای بزرگ فکر کن!» ـ : «پدر مگر خودت نمیگفتی هر سرشاخهای شاید جنگلی بشود و شاید مادر هزاران زندگی تازه...» ـ: «اما این هیچ نمیشود!» میدانم که میتوانم... همه چیز را میتوانی دوباره شروع کرد. فقط اگر امید به روزهای روشن آینده داشته باشی. سلام، من هر روز به تو سر خواهم زد! چه میبینم، سبز شدهای؟ سبز در زندگی تو یعنی... هیچ چیز غیرممکن نیست! ـ : «پدر، پدر بیا، فقط لحظهای... تندتر بیا... او منتظر است! میبینی پدر، او زنده است.» ـ : «پسرم تو با دستها کوچکت، کاری بزرگ انجام دادهای. از امروز این سرشاخه کوچک، زندگی دوبارهای را آغاز کرده است.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 88صفحه 15