مجله کودک 230 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 230 صفحه 3

تارا وکیلی 6 ساله/ از اصفهان لطیفه یک روز مردی به بقالی میرود و می­پرسد آقا خیار شور داری ؟» فروشنده: «بله» مرد: پس قربون دستت، این یک کیلو خیار و برام بشور. یک روز مردی در کوچه ی جلوی خانه­اش روی زمین دنبال چیزی می­گشت. شخصی از او پرسید :دنبال چه می­گردی؟ مرد: «دنبال انگشترم» عابر: «حالا کجا گم­اش کرده ای؟» مرد: «داخل اتاقم.» عابر: پس چرا اینجا دنبالش می گردی مرد : اخر اینجا روشن تر است. علی مردانی از لاهیجان لطیفه از شخصی پرسیدند: به نظر تو بهترین مسابقه کدام است؟ - معلوم است مسابقه ماست خوری. - چرا؟ - چون در آخر همه از آن روسفید بیرون می­آیند.! ناهید شعبانی از مشهد مقدس حدیث مژده از تهران طنین وکیلی/ 9 ساله/ از اصفهان لطیفه شبی دزدی به خانه­ی مرد فقیری رفت. هر چه گشت چیزی پیدا نکرد. مرد فقیر بیدار بود و دزد را می­دید او منتظر بود دزد هر چه زودتر برود. سرانجام مرد به خشم آمد و به دزد گفت: «ترا به خدا، هرچه زودتر برو و بگذار بخوابم. بیخودی می­گردی. در روز روشن خودم در این خانه هیچ چیز نمی­توانم پیدا کنم آخر تو در این شب به این تاریکی چه می­توانی پیدا کنی ؟! چیستان آن چیست که چشم دارد ولی نمی­بیند؟ پاسخ: سوزن مونا قاسم وند از تهران خلاصه­ی هفته گذشته: هفته­های گذشته خواندید و دیدید که در سرزمین دور دست و خیالی، پادشاهی ظالم به نام «کوسکو» زندگی می­کرد او قصد داشت خانه­ی روستایی ساده­دلی به نام «پاچا» را در بالای کوه خراب کند، از سوی دیگر «ایزما» و «کرایک» دو نفر از مشاوران امپراتور که از کار بر کنار شده­اند، طی توطئه­ای، امپراتور را به شکل شتر در می­آورند. امپراتور شتر شده به طور اتفاقی با «پاچا» روستایی ساده­دل همراه می­شود، اما تصمیم می­گیرد که راه قصر را پیدا کند و به کاخ برگردد. او در مسیر خطرناک و دشواری قدم گذاشته است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 230صفحه 3