مجله کودک 230 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 230 صفحه 9

از مدرسه بر می­گردیم باز هم آقابزرگ خواب است. شبها هم ساعت 8 می­خوابد و تلویزیون خاموش می­شود و... آقابزرگ همیشه به ما می­گفت: «با لباس مهمانی، لباس مدرسه، لباس بیرون از خانه نباید فوتبال بازی کرد. چون آنها کثیف و پاره می­شوند و ...» اما دیروز وقتی آقابزرگ از پارک برگشت.کت و شلوار تازه­اش خاکی و کثیف بود و ما بعدا فهمیدیم که او توی پارک با لباس مهمانی با بچه­ها فوتبال بازی کرده است و.... آقابزرگ همیشه درباره حمام رفتن می­گفت: «هر کس فقط باید نیم ساعت توی حمام بماند. به سرعت باید یک دوش بگیرد و بیرون بیاید. آب زیاد مصرف نکند. آواز نخواند و....» اما آقابزرگ دیروز ساعت 1 رفت توی حمام و تا 8 شب بیرون نیامد. وقتی که آقام با نگرانی رفت پشت در حمام صدای آب را که از دوش پایین می­ریخت شنید، اما صدای آواز آقابزرگ مثل همیشه نمی آمد. وقتی که آقام با نگرانی به در حمام زد فهمید آقابزرگ توی حمام خوابش برده است و دوش حمام هم باز مانده است. آقابزرگ همیشه ما را نصیحت می­کرد و می­گفت: «شما بچه­ها باید مواظب دندانهای خودتان باشید. نباید شیرینی زیاد بخورید. شیرینی زیاد هم دندانها را خراب می­کند وهم...» اما دیروز صبح موقع خوردن صبحانه آقابزرگ آنقدر توی استکان چای خودش شکر ریخت که چای لبه استکانش لبریز شد و ریخت توی نعلبکی و موقع هم زدن شکرها.... پاچا سعی می­کند به کوسکو بقبولاند که او نباید خانه­های روستائیان را خراب کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 230صفحه 9