مجله کودک 230 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 230 صفحه 14

گوسفند فراری راه افتاد تا برای وقت گذارانی کمی آنطرفها گردش کند. جلوتر نزدیک یک طویله الاغی ایستاده بود. الاغی نگاهی به گوسفند فراری کرد و گفت: به­به، علیک سلام گوسفند جان. تو کجا؟ اینجا کجا. راه گم کرده­ای ؟ گوسفند خندید و گفت: سلام بر الاغ خودمان. از این طرفها رد می­شدم، گفتم سری هم به شما بزنم. الاغ گفت: کار خوبی کردی. ولی مگر امروز موقع پشم چینی نبود. جا می­مانی­ها گوسفند گفت: اشکالی ندارد. فدای سر شما که جا می­مانم. نهایتش این است که امسال پشمهایم را نمی­چینم. الاغ گفت: میل خودت است. اما اگر امسال جا بمانی برایت مشکل درست می­شود. تازه تو با این پشمهایت در میان گوسفندان دیگر خیلی جلب توجه می­کنی. از من می­شنوی زود برگرد و پشم­هایت را بچین. گوسفند گفت: من الان اصلا وقت این کار را ندارم و با اجازه شما می­خواهم کمی تفریح کنم. گوسفند همینطور که جلو می­رفت به چمن­زار بزرگی رسید که چند تا گاو در آن مشغول چرا بودند. یکی از گاوها که زودتر از بقیه گوسفند فراری را دیده بود با صدای بلند گفت: آهای بچه­ها اینجا را تماشا کنید. یک گوسفند جرات کرده تک و تنها بدون گله بیرون بیاید. گاو دیگری گفت: نگاه کن چه پشم­هایی دارد. گاو بعدی گفت: فکر می­کنم حالا زمان چیدن پشم­هایش است. بگو ببینم گوسفند چرا پشم­هایت را نچیده­ای؟ اصلا صاحبت می­داند که تو الان اینجا هستی؟ گوسفند نگاهی به گاوها که دورش را گرفته بودند کرد و گفت: البته که می­داند. یکی از گاو ها گفت: آره جان شما. می­داند که تو تنها راه افتاده­ای در چراگاه و ممکن است هر لحظه خطری تهدیدت کند. گاو دیگری گفت: اصلا الان صدایش می­کنیم تا بفهمیم می­داند یا نمی­داند. گوسفند فراری که خیلی ترسیده بود از میان گاوها پا به فرار گذاشت. جلوتر به یک رودخانه رسید و کنار ان ایستاد تا کمی آب بخورد. چند تا پرنده هم آمده بودند تا کنار رودخانه استراحت کنند. پس از پایان مراسم تمام علایم و عکس­های کوسکو از در و دیوار برداشته و پاک می­شود... و به جای آنها عکس­ها و علایم ایزما قرار داده می­شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 230صفحه 14