مجله کودک 246 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 246 صفحه 10

قسمت اول کسی از دل فاطمه خبر دارد؟ امیر محمد لاجورد بعضی وقت­ها به این شکل اتفاق می­افتد، قصد خرید نداریم، داریم راهمان را می­رویم که چشم­مان به چیزی می­افتد، ما را نگاه می­دارد و وا می­دارد که بایستیم و نگاهش کنیم، ما را به طرف خود می­کشد و ... و فاطمه اصلا حواسش نبود چه مدت زیادی است که به چیزی در ویترین مغازه عباس آقا خیره مانده است. داخل ویترین، در میان لباس­ها، تکه پارچه­ای بود که نقش قشنگی داشت. فاطمه ابتدا از روی کنجکاوی ایستاد و آن را تماشا کرد. فاطمه (باخودش): «یعنی چه می­تونه باشه؟ پس چرا این شکلیه ؟ اصلا شکل هیچکدوم دیگه از لباس­ها نیست. نه آستین داره، نه یقه داره، اصلا مگه میشه اونو پوشید؟ مثل یه لباس نصفه کاره می­مونه، ولی هر چی هست، عجب خوشگله!» این کارها، بدتر مادر را عصبانی و ناراحت می­کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 246صفحه 10