مجله کودک 246 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 246 صفحه 24

الان صبحانه می­خورم ، میرم محله پایین. علی که حسابی جا خورده بود با خودش فکر کرد.... ... حالا که دوست ندارید با من بازی کنید، من هم میرم با بچه­های محله پایینی بازی میکنم، تازه فوتبال من از همتون بهتره و منت شماها رو هم نمی­کشم. اما ناگهان با تعجب دید که لباسهایش عوض شده، و اثری از کفش­ها نیست. اونا رو من همیشه اینجا در می­آوردم. نکنه یه وقت مامان.... علی همه جا رو گشت اما اثری از کفش­ها نبود. مامان کفش­های فوتبال من رو ندیدی؟ اولا علیک سلام! دوما دیشب انقدرخسته بودی که با همون لباسها روی تخت، خوابت برده بود. من هم توی خواب لباسهاتو عوض کردم و کفش­های کهنت رو هم دیشب بابات با آشغالهای دیگه گذاشت دم در .... بچه­ها فکر می­کنید چه بلایی سرکفش­ها آمده و علی چه کار می­کنه ؟ هفته بعد ببینید. جیمی ناراحت است. او می­گوید که چه فایده­ای دارد که او نابغه است، اما نمی­تواند وسط هفته به تفریح برود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 246صفحه 24