مجله کودک 246 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 246 صفحه 11

عباس آقا: «چیه فاطمه خانم؟ سلام، خیلی وقته که جلوی ویترینی،مگه چی دیدی؟ اگه چیزی پسندیدین بگین تا بیارم خدمتتون.» فاطمه: «سلام عباس آقا، اون تیکه پارچه چیه که توی ویترینه؟» عباس آقا: «یک کار سوزن دوزیه، هم جلوی سینه است و هم سر آستین، دور اونو می­برن و رو هر لباسی که می­خوان می­دوزن، بفرمایید تو تا بیارم از نزدیک ببینین ... کار ظریف و قشنگیه.» عباس آقا: «ببین روش چقدر کار شده، کلی چشم گذاشتن تا دوختنش، کار ماشین که نیست، کار دسته، مال پاکستانه.» فاطمه:« ولی بازم دارین خیلی گرون ... فاطمه: «آره، خیلی خوشگله، چقدرهم ریز ریز دوختنش، حالا قیمتش چنده؟» -: «قابلی نداره، چهارده هزار تومن.» -: «اوه، چه گرون، واسه همین یه تکه پارچه؟«می­فروشین­ها، دوهزار تومن میدینش؟» عباس آقا: «البته قابل شما رو نداره، اما خودم یازده هزار تومن پولش رو دادم. چیزی نیست که تو بازار ریخته باشه، جنس مسافرتیه، یه نفر رفته و با خودش چند تا آورده، کار تکی­یه، سری دوزی که نیست، چون شمایین دوازده هزار تومن.» خیلی گران بود. نه فاطمه آن قدر پول داشت که بتواند چنین چیزی بخرد و نه اینکه دیگر فکر آن پارچه از سرش بیرون می­رفت. خیلی دوست داشت تا آن را بخرد و به مادرش هدیه کند. حتما مادرش از داشتن چیزی به آن قشنگی خیلی خوشحال می­شد. اما فراهم کردن دوازده هزار تومن پول که کار راحتی نیست. با این حال، فاطمه تصمیمش را گرفته بود. قلک­اش را شکست، مقداری هم که پس انداز کرده بود، کافی بود که مدتی هم پول توی جیبی­اش را جمع کند تا بتواند.... و در این بین، روزها می­رفت و به ویترین مغازه عباس آقا سر می­کشید.... تا خیالش راحت شود که پارچه­اش سر جای خودش است و عباس آقا آن را نفروخته است. در همان حال، ماهواره­ی ساخت جیمی که از دستگاه نان تست کن درست شده، گویا در فضا چیزی پیدا کرده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 246صفحه 11