مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی
گفتار در بداء و قدر
گفتار در حقایق امکانی و صور قدری
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

گفتار در حقایق امکانی و صور قدری

تتمیم

 

و اعلم، أن الحقائق الإمکانیة و الصور القدریة التی هی عناوین الأسمائیة‎ ‎و الصور العلمیة الإلهیة من جهة انبعاثها عن الوجود المطلق؛ و من حیث إنها عبارة‎ ‎عن صورة معلومیة الذات راجعة إلی الوجود المطلق، و إن کانت من جهة تقییدها و‎ ‎قبول وجوه الإمتیاز و الکثرة راجعة إلی العدم. ‏و از آنجا که تعینات قدریۀ علمیۀ نازل از‏‎ ‎‏سماء اطلاقْ وجودات خاصۀ علمیه اند که مندک در اسماء و اسماءْ تعینات و صور‏‎ ‎‏ذات اند، از آن صور به وجود قدری و ثبوت علمی تعبیر کرده اند. در لسان ارباب‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 66

‏عصمت از آن حقایق از آن جهت که به تحقق تبعی و ثبوت ظلی متحقق اند، به وجود‏‎ ‎‏«ذَرّی» تعبیر شده است. کسانی که عالم ذرّ و «ألست» را عالم شهادت و اقرار به‏‎ ‎‏ربوبیت حق را اقرار تکوینی دانسته اند جاهل اند، و به جای اصل سراغ فرع‏‎ ‎‏رفته اند. شیخ اکبر در ‏‏فتوحات‏‏ افاضت فرموده اند: ‏

‏ ‏

فکانت أعیان الممکنات أنها فی حال عدمها مرئیة رائیة،  مسموعة سامعة برؤیة ثبوتیة؛ و سمع ثبوتی لا وجود له. فعیّن الحقُّ ماشاء من تلک الأعیان، فوجَّه علیه دون غیره مِن أمثاله قولَه المعبّر عنه باللسان العربی المترجم ب‍ «کن». فأسمعه أمره و بادر المأمور،  فتکون علی کلمته، لابل کان عین کلمته. و لم تزل الممکنات فی حال عدمها الأزلی لها تعرُّف الواجب الوجود لذاته کلها . . . فلا بدأن یکون کل ما فی الکون و الوجود من ممکن موجود یسبح الله بحمده فیسمعه أهل الشکف شهادة، و یقبله المؤمن إیماناً و عبادة، فقال تعالی: «و إنْ مِنْ شَیْءٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه و لکِنْ لا تَفْقَهونَ تَسْبِیحَهُم إنَّه کانَ حلیماً غفوراً». [1]

‏ ‏

‏شیخ در همین باب تصریح کرده اند که برخی از ارباب حق‏

 

یسمعون نطق الممکنات قبل وجودها؛ فإنها حیّة ناطقة درّاکة بحیاة ثبوتیة و نطق ثبوتی. 

‏ ‏

‏شیخ اکبر، رضی الله عنه، در موارد متعدد، و غیر او از اکابر ارباب معرفت‏‎ ‎‏گفته اند که صاحبان ولایت کلیه آنچه بر آنها در عالم ذرّ و ألست از عبادت و استماع‏‎ ‎‏کلام حق گذاشته است به یاد می آورند. این بزرگان خواص از کمل هستند که از باب‏‎ ‎‏اتصال به حقیقت خود، که نحوۀ تعین آنان است در علم حق و مقام  واحدیت و مرتبۀ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 67

‏تفاصیل اسماء و صفات و مظاهر علمی اسماء الهیه، شهود می نمایند آنچه را که در‏‎ ‎‏تقدیر استعدادات در حضرت علمیه می دانستند. ‏

‏ ‏

نقل و تأیید

‏ ‏

‏در روایات و مأثورات ولویه و اولیای محمدیین، علیهم السلام، به کینونت و‏‎ ‎‏تحقق آن بزرگواران در عالم قدر اوّل اشارةً و تصریحاً و تلمیحاً از این سرّ مستسر یا‏‎ ‎‏سرّ مقنّع بالسّر، پرده برداشته شده است. و اهل اصطلاح و وارد به لسان این نوع از‏‎ ‎‏روایاتْ حق گفتگو در این قبیل از عویصات را داراست که: ‏

«میان عاشق و معشوق رمزی است  چه داند آنکه اشتر می چراند»

‏ ‏

‏بَکیر بن اَعْیَن (علی ما فی ‏‏الکافی‏‏) از امام باقر، علیه السلام، نقل کرده است: ‏‎ ‎

إنَ الله أَخَذَ میثَاقَ شِعَتِنَا بالولایةِ، و هم «ذَرٌّ»، یوْمَ[2] أََخَذَ المیثاقَ عَلَی الذَّرِّ و الإقرارِ لَهُ بِالرُّبوبیّةِ و لِمحمّدٍ بالنُبُوَّةِ. [3]

‏ ‏

‏در  همین باب مذکور است: ‏

‏ ‏

کان أبوجعفر، علیه السلام، یقول: إنَّ الله أَخَذَ میثاقَ شِیعَتِنَا بالولایةِ لنا، و هم ذَرٌّ، یَوْمَ أَخَذَالمیثاقَ عَلَی الذَّرِّ بالإقْرارِِ لَهُ بالرُّبُوبِیَّةِ . . . و هُمْ أََظِلَّةٌ؛ و خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ التی خُلِقَ منها آدَمُ. [4]


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 68

‏مراد از «طین» و «طینت» در روایات، گل یا عنصر خاکی نمی باشد. چه آنکه‏‎ ‎‏«طینت» به معنای اصل و ماده ای است که مناسبت با مخلوقات دارد. و این طینت، یا‏‎ ‎‏طین، به حسب مراحل و مراتب متفاوت است. گاه از آن به «هباء» به معنای مادۀ‏‎ ‎‏ممکن نیز تعبیر شده است. و مراد از «خلق» تقدیر، و مقصود از «ظلّ» وجود ذرّیِ‏‎ ‎‏تبعی است که به وجود خاص خود موجود نباشد، بلکه به وجود تبعی در عالم قدر‏‎ ‎‏اوّل، که از آن به «قضا در مرتبۀ علم» نیز تعبیر شده است، متحقق باشد.‏

‏کلمۀ «ظلّ» و «اظلال» در روایات مأثور از اهل بیت، صلی الله علیهم و سلم، ‏‎ ‎‏بسیار وارد شده است. در همین باب مفضَّل از ابو عبدالله، امام جعفر صادق، ‏‎ ‎‏علیه السلام، سؤال می کند: ‏

 

کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟ [قال علیه السلام]: کُنَّا عِنْدَ رَبَّنا لَیْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ غَیْرُنا فی ظِلّةٍ خَضْرَاءَ، نُسَبِّحُهُ و نُقَدِّسُهُ و نُهَلِّهُهُ نُمَجِّدُهُ، و مَا مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ و لا ذِی روحٍ. [5]

‏ ‏

‏از آنجا که عین ثابت کمل از عترت و نیز عین قَدَری حضرت ختمی مقام سمت‏‎ ‎‏سیادت بر اعیان و صور قدریۀ انبیا و اولیا و دیگر موجودات دارد، در مقام تقدیر علمی‏‎ ‎‏مقدم اند بر کافۀ ذراری وجود. و این تقدم زمانی نیست؛ بلکه تقدم مطلق بر مقید‏‎ ‎‏است. و به همین ملاحظه امام، علیه السلام، فرمود: ‏کنا عبد ربّنا لیس عنده أحد‎ ‎غیرنا. ‏و نفرمود: ‏لیس فیها أحدٌ غیرنا‏. ‏

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 69

  • ـ «الفتوحات المکیة، ابن عربی، «الباب السابع و الخمسون و ثلاثمأة فی معرفة منزل البهائم». (چاپ دار صادر،  ج 3، ص 257).
  • ـ مراد از «یوم» یومِ زمانی نیست، و کما هوالواضح عند أهله؛ چه آنکه زمان دارای اطلاقات متعدد است. و در این موضع مناسب است با کریمۀ «و ذَکِّرْهُم بِأََیَّامِ الله. » و اسماء حاکم بر زمان و باطنِ زمان همان اسم «الدهر» و «الدیهور» و «الدیهار» است و وجود قبول تنزلات متعدد که از آن به «حرکت غیبی» تعبیر شده است. و این حرکت در قوس صعود، که «حرکت انعطافی» نام دارد، از میل بسایط به ترکیبْ جهت حصول موالید سه گانه آغاز، و متدرجاً  به تدریج زمانی به عالم انسانی ختم می گردد. و در انسان غیر از حرکت جوهری با حرکت عَرَضی، که از ناحیۀ شارح مقدس به عنوان «تکلیف» به انسان عرضه می شود، موجب عروج در کامل مکمل تا فناء فی الله، و در محمدیین به «أو أدنی» ختم می شود.
  • ـ «اصول» کافی، طبع مرحوم حاج سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 318.
  • ـ منبع پیشین، ص 321.
  • ـ منبع پیشین، ج 2، ص 327.