بدان که از برای تواضع و تکبّر، موجبات و اسباب بسیاری است که از جمله
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 336 آنها شرح صدر و ضیق آن است.
انسانی که دارای شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حَشَم در خود ببیند، به آن اهمیّت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. سعۀ وجود چنین انسانی، به قدری است که بر تمام واردات قلبی غلبه کند و از ظرف وجودش، هیچ چیز لبریزی نکند. و این سعه صدر، از معرفت حق تعالی پیدا شود؛ در موادّ مستعدّه لایقه اُنس با خدا، قلب را به مقام اطمینان و طمانینه رساند.
و یاد حق تعالی دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند، و تمام جهان و جهانیان را از نظر او بیاندازد، و دلبستگی به احدی غیر از حق پیدا نکند، و با هیچ چیز دل خوش نکند، و همّتش به مرتبه[ ای] رسد که تمام عوالم وجود در پیش نظرش نیاید. پس، هر چه واردات قلبی پیدا کند، دامن گیر او نشود. و خود را به واسطه آنها بزرگ و بزرگوار نشمارد. و هر چه غیر از حق و آثار جمال و جلال او است، در نظرش کوچک باشد. و این خود، منشا تواضع برای حق شود، و به تبع برای خلق؛ زیرا که خلق را نیز از حق بیند. و همین، منشا عزّت نفس و بزرگواری هم شود؛ زیرا که روح تملّق که از نفع طلبی و خودخواهی پیدا شود، در او نیست.
پس، خداخواهی سعه صدر آورد، و سعۀ صدر تواضع و عزّت نفس آورد. و در مقابل، خودخواهی و خودبینی هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد. و آن مبدا تکبّر است؛ زیرا چون ضعفِ قابلیّت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود ببیند در نظرش بزرگ شود و به آن تدلّل و بزرگی کند، و در عین حال چون اسیر نفس است، برای رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا ـ که مورد طمع او است ـ ذلّت و خواری کشد و تملّقها گوید.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 337 بلکه، مبدا همه مبادی در کمالات، معرفت الله است و ترک نفس؛ و مبدا همه نقایص و سیّئات، حبّ نفس و خودخواهی است؛ و راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق است و ترک هواهای نفسانیّه «مَا اصَابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ الله ِ وَ مَا اصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِکَ».
«مادر بتها، بتِ نفسِ شماست»
معرفت خدا، حُبّ خدا آوَرَد. و این حُبّ، چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود، و چشم طمع به خود و دیگران نبندد، و از رجز شیطان و رجس طبیعت پاکیزه شود، و نور ازل در باطن قلب او طلوع کند، و از باطن به ظاهر سرایت کند، و فعل و قول او نورانی شود، و تمام قوا و اعضاء او الهی و نورانی شود. پس در عین حال که متواضع است، پیش همۀ خلق از هیچ کس تملّق نگوید، و چشم امید و طمع پیش کسی باز نکند، و چشمش به دست خلق دوخته نباشد.
وبالعکس، احتجاب از حق و رویت نفس و خودخواهی و حبّ نفس، انسان را از خدا منقطع کند، و اسیر نفس کند. و چون بنده نفس شد، هر جا لذّات نفس دید، دل آنجا رود، و پیش صاحبان دنیا و مال و منال خاضع و خوار شود، و چشم طمع به دست آنها دوزد، و در عین حال، به زیردستان و آنان که چشم امید به آنها ندارد، تکبّر کند و سرافرازی نماید.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 338