موضوع جایز بودن عمل شخص بر اساس نظر خویش ـ به طوری که از نظر عقل و شرع، ماجور یا معذور باشد ـ همانا به دست آوردن حکم شرعی یا تحصیل عذر است که با استفاده از روشهای متعارف در بین اهل فن انجام میگیرد. این هم بدون فراهم شدن مقدمات اجتهاد ممکن نیست. و این مقدمات، زیاد است [که مهمترین آنها عبارتند از:]
1ـ آشنایی با زبان و ادبیات عربی به اندازهای که در فهم قرآن و سنت لازم است. و چه بسیار مواردی که شخص به خاطر عدم تسلط به زبان عربی و ویژگیهای آن دچار اشتباه میشود. بنابراین، مجتهد باید در محاورات اهل زبان دقت کند و به اندازه لازم، زبان و سایر علوم عربی را یاد بگیرد.
2ـ انس با محاورات عرفی و درک موضوعات عرفی ـ که لسان قرآن و روایات بر آن اساس جاری شده است ـ و پرهیز از خلط بین دقتهای علمی و عقلی با مفاهیم عادی عرفی است؛ زیرا بسیاری از اشتباهها از همینجا ناشی میشود، همان طور که برای بعضیها که دقتهای علمی را بهکار میگیرند، اتفاق میافتد. این خلط در اصول فقه رایج امروزی نیز بین مفاهیم عرفی و مصطلح اهل محاورات ـ که کتاب و سنت بر اساس آن استوار است ـ و مفاهیم غیر عرفی اتفاق میافتد. و حتی گاهی برای برخی در اصطلاحات رایج فلسفی یا دقیقتر از آن با
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 7 مفاهیم عرفی پیش میآید که آنها را به اشتباه میاندازد.
3ـ آموزش منطق به اندازهای که بتواند قیاسها را بشناسد و حدها را ترتیب دهد و اَشکال [قضایای] اقترانی و غیر آن را تنظیم نماید و اَشکال عقیم را از غیر آن [مُنتِج] باز شناسد. همچنین بحثهای رایج منطقی را در محاورات بداند تا به خاطر بیتوجهی به قواعد منطقی دچار اشتباه نگردد. اما بحثهای مفصل منطقی و قواعد دقیق آنکه در محاورات اهل لسان بهکار نمیرود، ضرورتی ندارد و در استنباط نیز به آنها نیازی نیست.
4ـ از مهمترین مقدمات، آشنایی با مباحث اصلی اصول فقه است که در فهم احکام شرعی موثر میباشد، امّا ترک یا ذکر مختصر مسائلی که فایدهای نداشته یا نیازی به بحثهای دقیق و مفصل آن ـ که متداول است ـ نمیافتد، بهتر است و باید به بحثهای مهمتر و مفیدتر، توجه گردد.
بنابراین، هر کس نقش علم اصول را در استنباط احکام انکار کند، دچار افراط شده است؛ زیرا استخراج بسیاری از احکام شرعی به استحکام قواعد اصولی بستگی دارد و امروزه، بدون آن نمیتوان احکام را استنباط نمود. و مقایسه زمان ائمه علیهم السلام با روزگار ما به جهاتی قیاس مع الفارق بوده [و درست نیست]. به نظر من حمله برخی از اخباریون به اصولیون؛ به خاطر تدوین علم اصول و استنباط احکام به وسیله آن، از آنجا سرچشمه میگیرد که اخباریها بعضی از مباحث کتابهای اصول را در نحوه استدلال و نقض و تایید، شبیه کتب علمای اهل سنت
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 8 میدیدند. از این رو گمان میکردند که مبانی آنها در استنباط احکام شرعی، همانند قیاس، استحسان و ظنون اهل سنت است. در صورتی که اگر کسی از روشهای استنباطی اصولیون آگاهی داشته باشد، میبیند که آنها در استخراج احکام شرعی از چارچوب کتاب، سنت و اجماعی که کاشف از رای معصوم علیه السلام باشد ـ نه اجماع مصطلح در بین اهل سنت ـ تجاوز نمیکنند.
البته ممکن است در نوشتههای برخی از فقهای بزرگ در احکام استنباطی خود از روایات، استدلالهایی شبیه استدلالهای اهل سنت به چشم بخورد، اما این موارد به خاطر برخی از مصلحتهایی میباشد که در آن زمان مطرح بوده است و این مساله نباید سبب شود تا استوانههای مکتب و بزرگان دین مورد سرزنش قرار گیرند.
انصاف این است که انکار علم اصول توسط اخباریون، حالت افراطی داشت. همان گونه که اشتغال بیش از حد برخی از طلاب به علم اصول و مستقل دانستن آن ـ به طوری که آن را علمی مستقل پنداشته و تحصیل آن را کمال روحی تلقی کنند ـ و صرف عمر برای مباحث غیر ضروری نیز تفریط است و این توجیه که آموزش این مباحث موجب تیزفهمی و انس با ریزهکاریهای این علم میشود، پذیرفتنی نیست.
انسان عاقلی که نسبت به سرمایه عمرش حساس است، نباید آن را در امور بیهوده صرف کند، بلکه باید سعی خود را در اموری بهکار گیرد که در معاش و معادش بدان نیازمند است. و آن مسائل علم فقه میباشد که همان قانون معاش و معاد [دنیا و آخرت] است و پس از علم به
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 9 معارف، راه رسیدن به قرب پروردگار محسوب میشود. بر طالب علم و سعادت است که به اندازه نیاز برای استنباط احکام، به مباحث علم اصول بپردازد و مباحث اضافی را ترک کرده یا به حداقل برساند و بیشتر همت و وقت خویش را برای مباحث فقهی بهویژه اموری که شبانه روز بدان محتاج است، صرف نماید.
5ـ آشنایی با علم رجال به مقداری که در تشخیص روایات، نیاز است؛ هر چند که این کار با مراجعه به کتابهای روایی در موقع استنباط انجام گیرد. و اینکه گفته شود: نیازی به علم رجال نیست؛ زیرا روایتهای کتب اربعه از نظر سند معتبرند و مولفان این کتابها بر صحت این روایات گواهی دادهاند و حرفهایی از این قبیل، پذیرفتنی نمیباشد.
6ـ آشنایی با قرآن و روایات که از مهمترین و لازمترین مقدمات اجتهاد است. مجتهد باید آنچه را که در استنباط خود از کتاب و سنت نیاز دارد، بشناسد ـ هر چند که این کار به واسطه مراجعه به آن دو در موقع استنباط انجام پذیرد ـ و معانی آیات و روایات را از نظر لغوی و عرف بررسی کند و در حد وسع و توان در مورد وجود معارض و قرائن صارفه، فحص کرده و در این راه کوتاهی ننماید. همچنین به شان نزول آیات و نحوه استدلال ائمه علیهم السلام به آن آیات، مراجعه کند.
مهم آن است که مجتهد با روایات اهلبیت علیهم السلام انس داشته باشد؛ زیرا این روایات محور علم بوده و اجتهاد دور آن میچرخد. بنابراین، انس با لسان اهلبیت علیهم السلام و روش محاورات و خطابهای آنها، از مسائل ضروری برای مجتهد میباشد.
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 10 از کتاب معانی الاخبار به سند داود بن فرقد نقل شده است: از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود:
در صورتی که معانی سخنان ما را بفهمید، فقیهترین مردم هستید؛ زیرا هر سخنی میتواند به چند وجه انصراف داشته باشد. بنابراین، اگر انسان بخواهد میتواند سخنش را هر طوری که میخواهد بیان کند در عین حال دروغ هم نمیگوید.
و در کتاب عیون اخبار الرضا از امام رضا علیه السلام نقل شده است:
کسی که متشابه قرآن را به محکم آن ارجاع دهد، به تحقیق به راه راست هدایت میشود. سپس فرمود: همانا در روایات ما نیز مانند محکم و متشابه قرآن، محکم و متشابه وجود دارد پس متشابهات قرآن و اخبار را به محکمات آنها برگردانید و بدون در نظر گرفتن محکمات آن دو، از متشابهات آنها پیروی نکنید و گرنه گمراه میشوید.
7ـ تکرار استنباط فروعات احکام از اصول و ادله به حدی که قدرت استنباط برایش کاملاً حاصل شود؛ زیرا اجتهاد از دانشهای کاربردی است و تمرین عملی نقش زیادی در آن دارد.
8 ـ بررسی دقیق آرای فقها بهویژه قدما که با استفاده از نصوص اخبار فتوا میدادند؛ مثل شیخ طوسی در برخی نوشتههایش و صدوقَین و کسانی که دنبالهرو آنها بوده و در زمانهای نزدیک به آنان میزیستهاند،
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 11 تا بر خلاف قول مشهور فقها که در مواردی معیار اجماع نیز میباشد، فتوا ندهد. مجتهد باید به نظریات و روش استنباط فقهی فقهای پیشین توجه کند؛ زیرا آنها استوانههای فقه بوده و در زمانهای نزدیک به ائمه علیه السلام زندگی کردهاند و خیلی از اصول و ادلهای که در دسترس آنان بوده است؛ حتی در روزگار محقق حلی و علامه حلی، در زمانهای بعدی از بین رفته است.
همچنین لازم است فتاوای فقهای اهل سنت را بررسی کند، بهویژه که در موارد تعارض به آنها نیازمند است. بلکه باید اخبار اهل سنت را نیز مورد بررسی قرار دهد و چه بسا این دقت، او را در فهم احکام شرعی یاری نماید.
بنابراین، اگر مجتهدی با بهکارگیری تمام وسع و توان خویش در مقدمات اجتهاد، حکم شرعی را استنباط کند، میتواند به رای خود عمل نماید و بر فرض هم خلاف واقع درآید، معذور میباشد.
همچنین، موضوع جایز بودن صدور فتوا نیز مانند کلام مذکور است. وقتی مجتهدی حکم واقعی یا ظاهری را استخراج کرد، همان گونه که خودش بدان عمل میکند، فتوا دادن نیز برایش جایز است.
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 12