مجله کودک 16 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 16 صفحه 6

داستان کلاغها نویسنده: محمدرضا یوسفی داستان اول جوجه کلاغه و ننه کلاغه جوجه کلاغه به ننه کلاغه گفت: «چرا بال و پر ما سیاه رنگ است؟» ننه کلاغه گفت: «واسه این که همرنگ شب باشیم و وقتی خوابیدیم کسی ما را نبیند.» جوجه کلاغه گفت: «چرا آواز ما زشت و بد صداست؟» ننه کلاغه گفت: «اگر قشنگ و خوش صدا مثل بلبل و قناری بودیم، توی قفس اسیرمان می­کردند.» جوجه کلاغه گفت: «چرا این قدر زشت و بدترکیب هستیم؟» ننه کلاغه گفت: «اگر مثل طاووس قشنگ بودیم، الان توی باغ وحش بودیم.» جوجه کلاغه گفت: «چرا این قدر لاغر و مردنی هستیم؟» ننه کلاغه گفت: «اگر مثل قرقاول­ها چاق و چلّه بودیم، صیاّدها شکارمان می­کردند.» جوجه کلاغه گفت، «چرا آشغال و کرم و حشره­ها را می­خوریم؟» یکدفعه ننه کلاغه زار زار گریه کرد و گفت: «ننه جان! ما کلاغ­ها این قدر بدبخت و بیچاره بودیم و من خبر نداشتم؟ تو اینها را از کجا فهمیدی؟» جوجه کلاغه گفت: «گریه نکن ننه جان، در عوض سیصد سال عمر می­کنیم، مگر نه؟» ننه کلاغه محکم و سفت جوجه کلاغه را به بغلش گرفت. ¢

مجلات دوست کودکانمجله کودک 16صفحه 6