مجله کودک 16 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 16 صفحه 11

بشینن؟» گفتم: «راست می­گی، چرا همه­شون اون تو نشستن؟» امیرحسین گفت: «گمونم اون­جا شکم مامانی شونه، ولی چقدر نی نی، یک عالمه!» من گفتم: «اونا که نی نی نیستن، نگاه کن اون آقاهه مثل بابایی صورتش خارخاری­یه، خودش بابایی­یه.» امیرحسین گفت: «خب پس اونجا چیه؟ اون آدم بزرگ­ها چه جوری توی اون جا­شدن؟» بعد یکهو آن آدم بزرگه که جغجغه داشت، جغجغه­اش را گرفت دم دهانش. فکر کردم می­خواهد آن را بخورد، گفتم: «اون کثیفه، مامانی می­گه.» بعدش آن آقاهه جغجغه را نکرد توی دهنش. فقط دم دهنش نگه داشت و یکدفعه دهنش را حسابی باز کرد، مثل وقتی که امیر حسین گشنه است یا پایش می­سوزد و جیغ می­زند، او هم جیغ زد و آن آدم بزرگ­ها که نشسته بودند، برایش دست دستی کردند و خندیدند، خودش هم خندید؛ گریه نکرد. بعد هی حرف زد و هی حرف زد؛ ولی یک جور دیگر، هی سرش را هم تکان داد. من هم هی با آن صداهایی که می­آمد، دستم را باز می­کردم و می­بستم. امیرحسین هم هی پایش را تکان می­داد. من از آن جوری حرف زدن خیلی خوشم آمد. امیرحسین گفت:

مجلات دوست کودکانمجله کودک 16صفحه 11