مجله کودک 16 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 16 صفحه 24

در زیر نور ماه نوشته: سام امسی براتنی ترجمه آزاد: افسانه شعبان نژاد روزی روزگاری بود در جایی نه خیلی نزدیک و نه خیلی دور، سه بچه موش با پدربزرگشان زندگی می­کردند. آنها در یک انبار گرم و خشک و دریک خانه خیلی خیلی قدیمی خانه داشتند. یک روز پدربزرگ نوه­هایش را برای دیدن بچه­های عمویشان به مزرعه ذرت برد. آن روز به بچه موشها خیلی خوش گذشت. آنها در زیر باران و بعد در زیر نور خورشید بازی کردند. داخل گودالهای آب دویدند و بیرون پریدند. همرا با سایه خودشان در زیر آفتاب جست زدند. روی ذرتهای زرد از این طرف به آن طرف تاب خوردند. چند ساعت که گذشت، پدربزرگ به آنها گفت: «وقت رفتن به خانه است.» بچه موشها که دوست داشتند باز هم بازی کنند، گفتند: «هنوز زود است.» پدربزرگ خورشید را به آنها نشان داد و گفت: «نگاه کنید، خورشید دارد غروب می­کند و من دوست ندارم شما در زیر نور ماه بیرون از لانه باشید.» بچه موشها که اصلاً ماه را ندیده بودند، منظور پدربزرگ را نفهمیدند. بچه موش اولی گفت: «ماه مثل چیست؟» بچه موش دومی گفت: «ماه خیلی بزرگ است؟» بچه موش سومی که از همه کوچکتر بود جلو دوید و گفت: «یعنی ماه به بزرگی من هست؟» پدربزرگ به آسمان که کم کم داشت تاریک می­شد، نگاه کرد و گفت: «بله، ماه بزرگ است.» و بعد با عجله راه افتاد. بچه موشها در حالیکه آرزو

مجلات دوست کودکانمجله کودک 16صفحه 24