مجله کودک 60 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 60 صفحه 28

قصه پنجم جنگل پردردسر بیرون آوردن سر از پنجرۀ اتومبیل،ممنوع! یلدا شرقی از وقتی عمو زحمتکش به جنگل آمد، وضع حیوانها تغییر کرد. عمو زحمتکش داشت به آقا خرسه رانندگی یاد می­داد. آنها هر روز با هم به خیابان می­رفتند و تمرین می­کردند. یک روز صبح که عمو زحمتکش و آقا خرسه می­خواستند تمرین کنند، خُرخُر هم با آنها رفت. عمو زحتکش گفت: «اگه می­خوای با ما بیای، نباید تو ماشین سر و صدا کنی؛ چون ممکنه حواس بابات پرت بشه.» خُرخُر گفت: «باشه،باشه.» بعد، از خوشحالی با آن هیکل تپلش پرید بالا و چرخید و هی داد زد: «آخ جون، آخ جون، می­خوام برم ماشین سواری، آخ جون.» بعد پشت سر عمو زحمتکش و آقا خرسه،لی­لی کنان راه افتاد و هی آواز خواند: «ماشین سواری آخ جون، ماشین سواری آخ جون.» توی راه،می­مو که با دمش به درخت آویزان شده بود و تاب می­خورد،آنها را که دید، داد زد: «آی خُرخُر کجا می­ری؟ خیلی خوشحالی؟» خُرخُر گفت: «آره که خوشحالم،دارم می­رم ماشین سواری،بابام می­خواهد رانندگی کند، دلت بسوزه.» می­مو از این شاخه به آن شاخه پرید و بعد هم شیرجه زد روی زمین و گفت: «منم بیام؟» خُرخُر گفت: «نه خیر،خودم تنهایی می­خوام برم،بابای خودمه.» عمو زحمتکش گفت: «عیبی نداره باباجون، بگذار اون هم بیاد.» می­مو از خوشحالی جیغ کشید و بعد دست عمو زحمتکش را گرفت و پا به پای او رفت. به خیابان که رسیدند،تا خُرخُر و می­مو ماشین عمو زحمتکش را دیدند، دویدند به طرف آن. عمو زحمتکش داد زد: «صبر کنید، ندوید، خطرناکه، یک وقت دیدید ماشین اومد.» بعد دوید و دست آنها را گرفت و آرام به طرف ماشین رفتند. عمو زحمتکش در ماشین را باز کرد. آقا خرسه به خُرخُر و می­مو گفت: «شلوغ نکنیدها، فهمیدید؟» دوتایی گفتند: «بله.» بچه­ها عقب نشستند و آقا خرسه نشست پشت فرمان و عمو زحمتکش هم بغل او. عمو زحمتکش سوییچ را به

مجلات دوست کودکانمجله کودک 60صفحه 28