مجله نوجوان 13 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 13 صفحه 31

بر شاخههای نور ما اکنون نیز تکرار میکنیم که، تا ملتهای اسلام و مستضعفان جهان بر ضد مستکبران جهانی و بچههای آنان خصوصاً اسرائیل غاصب قیام نکنند، دست جنایتکار آنان از کشورهای اسلامی کوتاه نخواهد شد ... چاره دفع این ستمکاران، پناه به اسلام و گرایش متعهدانه به قرآن کریم و در زیر پرچم توحید با وحدت و انسجام به پا خاستن است. صحیفه امام، ج 15 ، ص 240 ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی میشکنیم و با صدور انقلابمان، که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی (ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلق حق امام زمان- ارواحنافداه- هموار میکنیم. صحیفه امام؛ ج 20، ص 345 جویبار خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی امام آن ایامی که در پاریس بودند، با نصب بخاری در اتاق محل اقامتشان موافق نبودند و میگفتند در ایران خیلیها هستند که بخاری ندارند لذا اجازه ندادند در اتاقشان بخاری نصب کنند. حجتالاسلام والمسلمین سید جمالالدین دین پرور پدرم نقل میکردند که در سالهای پیش از انقلاب در کوچه یخچال قاضی (محلهای که منزل امام در آنجا بود) به طرف منزل میرفتم؛ امام را دیدم که به طرف منزلشان حرکت میکردند چون نزدیک ایشان رسیدم، گامهای خود را کوتاهتر کردم تا از ایشان سبقت نگیرم و احتراماً پشت سر ایشان راه خود را ادامه دهم. امام که احساس کردند فردی پشت سرشان حرکت میکند، ایستادند و رو به من کردن و پس از سلام و احوالپرسی فرمودند: فرمایشی دارید؟ عرض کردم خیر، آنگاه فرمودند خواهش میکنم بفرمایید به راه خود ادامه دهید و پشت سر من حرکت نکنید. ساده باشیم هنگامی که امام در قم بودند، خیلی از شبها به خانه شهدا و فضلای حوزه سر میزدند. یک شب قرار بود به منزل یکی از روحانیون بروند که خانهاش در کوچهای تنگ و باریک بود. ماشینهای بزرگ و معمولی نمیتوانستند به آن کوچه وارد شوند. همراهان امام از وضعیت کوچه اطلاع داشتند و میدانستند که غیر از اتومبیل ژیان، ماشین دیگری نمیتواند به آن کوچه وارد شود. یک اتومبیل ژیان تهیه شد و امام با آن حرکت کردند. در بازگشت، امام دوباره در همان ماشین نشستند و از آن کوچه تنگ بیرون آمدند. یکی از همراهان، اتومبیل پیکانی تهیه کرده بود و به امام پیشنهاد شد که بفرمایید در ماشین دیگر سوار شوید چون وضع این ماشین خوب نیست و هوا گرم است. امام فرمودند: «باین ماشین دارد میرود و هیچ طوریش نیست. با همین ماشین میرویم.»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 13صفحه 31