مجله نوجوان 30 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 30 صفحه 26

شعر سلمان هراتی آب در سماور کهنه من نبودم مادرم یتیم شد من نبودم درختان ، بی شکوفه نشستند من نبودم گنجشکها برگ و بارشان را بستند و از بهار گذشتند من نبودم نارنج ها از درخت به زیر افتادند انجیرها از تراکم درد ترکیدند ارباب صبحانه ای لذیذ از انجیر خورد مادرم گفت : ای کاش گرگها مرا می بردند ای کاش گرگها مرا می خوردند من نبودم مادرم یتیم شد هیمه های نیم سوخته «کله چال» را از آتش می انباشتند و ارباب کاهنی بود که با هیمه های نیم سوخته به تادیب مادرم برمی خاست ارباب کاهنی بود که سرنوشت مادرم را پیشگویی می کرد و «ملوک» نانجیب زاده که خلوت ارباب را پر می کرد آب را بر خاکستر می ریخت مادرم غذای خاکستری خورد و بچه های خاکستری به دنیا آورد لاک پشت های مزرعه مرا می شناسند من بر بالشی از علف می خوابیدم قورباغه ها برایم لالایی می خواندند مادرم از مزرعه که برمی گشت سبدش از دوبیتی سرزیر بود چندی مو بمجم این بند پینه چندی پیدا کنم شمشاد نییه شمشاد نی مره صدا ندینه اونی که موخینم خدا ندینه برای رفوی پیراهنهای پاره ما دوبیتی و اشک کافی بود سوزن که به دستش می رفت نه ، بر جگرم می رفت کی می توانستم گریه کنم کیومرث خان می گفت : دهانت را ببند آیا آسمان به زمین آمده است ما که چیزی احساس نمی کنیم بالش من سنگین بود از اشکهای من با گوشه زمخت لحافم اشکهایم را می ستردم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 30صفحه 26