مجله نوجوان 54 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 54 صفحه 12

خسرو آقا یاری قسمت دوم پهلوان سید ابراهیم حسینی (سید ستون ) پهلوان مردی پیر بود .با قامتی رسا و بدنی ورزیده به چهره و موهای سپیدش که نگاه می کردی ، ، رد پای گذر زمان را بر ان می دید ی .بیشتر ز شصت سال از عمرش گذشته بود اما بدنی ورزیده و چالاک داشت .پیرمرد با حولهی ای که در دست داشت.عرق تنش را خشک کرد .بعد به سبد تقی گفت :((دادش یالله ، شما بفرمایین .سنگ بگیر من می شمر م .)) سید تقی با خنده گفت ((نه آقا جون ، شما دیگه چیزی واسۀ ما نذاشتی .با این سنگی که گرفتی ، دیگه کی جرأت می کنه طرف سنگ بره .رفقا منتظرن ، بهتره برین پایین و ورزش رو شروع کنیم .سنگ من بمونه واسۀ بعد .)) بعد سید نگاهی به زیر سردم انداخت .حسن و نو چه هایش رو ورانداز کرد و گفت ((اقایون خوش اومدین .یا علی بابا، مجلس بی ریاست ، باشید لخت شین ، ما هم ورزش رو شروع کنیم .سنگ من بمونه واسۀ بعد.))بعد سید نگاهی به زیر سرم انداخت .حسن و نوچه هایش رو روانداز کرد و گفت ((اقا یون خوش اومدین ، یاعلی بابا، مجلس بی ریاست ، باشید لخت شین ، ما هم ورزش نکردیم .)) کسی چیزی نگفت .حسن اخمهایش رو تو هم کشید ه بود و ساکت نشسته بود .اقا سید ابراهیم یاعلی گویان پرید توی گود.مرشد با حرارت ضرب را به صدا د راورد و بر زنگ کوفت .پشت سر و حاج سید تقی زینتی و بقیه ورزشکاران وارد گود شدند .مرشد هر یک از ورزشکاران را به تناسب کسوت و مقامشان وارد می کرد .با تعارف سید ستون، ورزشکارها تخته های شنا را برداشتند .سید تختۀ شنا را مقابلش روی زمین گذاشت و زانو زد .مرشد آرام ضرب می گرفت و می خواند: اول هر کار بسم اللله الرحمن الرحیم مطلع انوار بسم الله الرحمن الرحیم پادشاه مصر شد یوسف برای آن که گفت بر سر بازار بسم الله الرحمن الرحیم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 54صفحه 12