مجله نوجوان 109 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 109 صفحه 7

که از سریال های پیش از این در ذهن شما باقی مانده است مراجعه کنید در خواهید یافت که شما در خاطرات خود تعدادی از سریالها را به صورت رنگی و تعدادی از فیلمها و سریال های دیگر را به صورت خاکستری و یا سیاه و سفید به خاطر می آورید . این مسأله دقیقاً به کار طراح دکور و یا طراح لباس برمی گردد . در بسیاری از سریال های ایرانی طراح صحنه و طراح دکور به طور حرفه ای عمل نمی کنند . از این رو سریال یا فیلم بدون رنگ به نظر می رسد . حالا اگر شما دوباره به تماشای سریال جواهری در قصر نشستید می توانید رنگ های به کار رفته در هر پلان را بشمارید و با دقت بیشتری به موضوع جلوۀ بصری سریال نگاه کنید . خیلی از خانمها هم سریال جواهری در قصر را به خاطر این دوست دارند که تقریباً تمام سریال در مورد آشپزی است اما خدا آن روز را نیاورد که خانم های محترم خانه دار بخواهند با تعالیم این سریال در خانه آشپزی کنند؛ آن وقت است که یک فاجعه رخ می دهد . می دانید چرا ؟ خوب معلوم است . این سریال بر خلاف دوبلۀ بسیار خوبی که دارد اصلاً ترجمۀ خوبی ندارد و ممکن است به خاطر اشتباهات ترجمه در بخش هایی از این سریال به جای مثلاً سس انبه شما واژۀ سس سویا و یا سس ماهی را بشنوید . با این حساب فکر نمی کنم غذاهایی که با راهنمایی های این سریال پخته می شود قابل خوردن باشد . به هر حال همین که یک سریال در کنار همه جور مشاور های لازم مشاور آشپزی هم داشته باشد جالب است . نکتۀ دیگری که در این سریال بیش از هر سریال دیگری موجب برانگیخته شدن حس ترحم بیننده ها می شود این است که یک گردان دختر در محیطی شبیه به پادگان از صبح تا شب مورد آزار و اذیت قرار می گیرند تا شکم چند تا شاه و شاهزاده سیر شود . ای کارد بخورد به این شکم ! توی این شکم بی صاحب هر چه که بریزی نهایتاً نیم ساعت بعد گلاب به رویتان به بی ادبی تبدیل می شود . آن وقت چه طور یک انسان می تواند به خودش این اجازه را بدهد که برای تبدیل کردن زیباترین نعمت های خدا به همان بی ادبی صدها نفر از همین بندگان خدا را به زحمت و مشقت بیندازد ؟ در قسمتی از این سریال بازیگر نقش اصلی ، قرقاولی طلایی را گم کرده است و می گوید که اگر آن پرنده را پیدا نکند اعدام خواهد شد . همان بازیگر در قسمت دیگری از این سریال به خاطر گم کردن مقداری آرد می ترسد که برای همیشه از قصر اخراج شود و از گرسنگی بمیرد . به نظر شما چه چیزی باعث می شود یک امپراطور به خاطر اینکه مجبور شده است به جای قرقاول طلایی ، کبوتر سفید و یا مرغابی خاکستری میل کند به خودش اجازه بدهد که انسان دیگری را اعدام کند ؟ چه اتفاقی باعث می شود که یک انسان آن قدر خود را برتر از دیگران بداند که زندگی صدها انسان دیگر را فقط به خاطر سیر کردن شکم خود به اسارت بگیرد و یا سراسر زندگی آن ها را با دلهره و هراس مواجه کند ؟ چنین انسانی در مورد دیگران چگونه فکر می کند ؟ شاید گمان کنید که این چیزها افسانه است و هیچ وقت در عالم واقع وجود نداشته است اما این طور نیست . تقریباً تمام دنیا و تقریباً در تمام طول تاریخ سلاطین و امپراطوران و پادشاهان به همین شیوه زندگی کرده اند تا جایی که از سر های بریده به جای خشت و آجر برای خودشان دیوار درست کرده اند . در همین کشور خودمان وقتی همسر محمدرضا پهلوی برای آرایش قیافۀ منحوسش به روبان احتیاج پیدا می کند یک هواپیمای شخصی به فرانسه می رود و از آنجا برای ایشان روبان می آورد چرا که روبان های تولید شده در داخل کشور مورد پسندشان واقع نشده است . اما تاریخ موارد استثناء هم دارد . نام تمامی امپراطوران تاریخ به راحتی در مرداب فراموشی فرو می رود و نام خورشیدی مثل امام خمینی تا همیشه بر قله های پرافتخار تاریخ می درخشد؛ مردی که وقتی به کویت تبعید شده بود در مقابل چشمان متحیر صاحب هتل که دوست داشت بداند چنان شخصیت محبوبی چه چیزی برای شام سفارش می دهد برای شام مقداری نان و ماست طلب کرد و با لحن مهربانش گفت : « کشمش هم خودم دارم . » بزرگ مردی که وقتی سراسر جهان اسلام را از وجود پر برکتش به عزت رسیده بود به مسئول آشپزخانه گفت : « از من سؤال نکنید که برای غذا چه می خورم . هر چه برای همه درست کردید من هم همان را می خورم . » مردی که نزدیکترین کسانش به ساده زیستی اش شهادت داده اند و اطاق کوچک و صمیمی اش هنوز هنوز تماشاخانۀ چشمان عبرت بین کسانی است که تنها برای رضای خدا زیستن را بزرگترین و با شکوه ترین پادشاهی عالم می دانند . بدون شک جواهری که ایران در دل تاریخ خود پنهان کرده .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 109صفحه 7