مجله نوجوان 132 صفحه 9

رنگ مورد علاقه تاانتخاب تیتراول مجله. ماریلا بدون آنکه بداند همیشه به مارک تکیه می کردومارک همیشه بااخم وتخم ماریلا راپس می زد ولی درلحظات بحرانی که نزدیک بود.سیل اشک ازچشمان ماریلا جاری شودبه کمکش می شتافت و کارها راردیف می کرد. ماریلا هیچوقت نفهمیدماجرا ازکجا آب می خوردکه همیشه مارک درلحظات بحرانی همچون سوپرمن ازراه می رسدتا اینکه خبرازدواج مادربزرگ مارک به گوشش رسیدودرکلیسا درنهایت ناباوری پدربزرگ رادیدکه دستش رادردستان مادربزرگ مارک حلقه کرده استودارندازکلیسا خارج می شوندماریلا خیلی دوست داشت عصبانی شودوبه پدربزرگش لقب آب زیرکاه بدهدولی آنقدر خوشحال شده بودکه حوصله این کارها رانداشت. ماریلا درحال ورق زدن این خاطرات درذهنش پشت ماشین تحریرش نشسته است.ولی بازهم طبق عادت قدیم بامداد می نویسد.بااینکه بعد ازازدواج مارک برایش یک ماشین تحریرخریدتابتواند به کارهای مجله شان برسندولی ماریلا فقط بامداد می تواندحس خودراروی کاغذ بریزد. ماریلابه نامش فکرمی کندبه اینکه نوشتن نامش انگیزه ای شد برای سوادآموزی وکلیدی برای راه یافتن به یک دنیای جدید.اگراوهمچنان نقاشی می کشیدکسانی بودند که ازروی محبت یا ازروی کینه آثارش راپاره کنندولی ازوقتی موتورذهنی، ماریلا به حرکت درآمده بود تاکنون هیچ کس نتوانسته توانایی اورانابود کند.