مجله نوجوان 132 صفحه 19

کاسه چینی رابه زمین انداخت وکاسه تکه تکه شد به نظرت الان چقدرمی ارزد...؟ نخیر...من بااو بازیگربازی نمی کنم... باید اول فیلمنامه رو بخونم بعدظرف مسی راانداخت! هه ...هه هه...خوب معلوم است ظرف سالم است همان یک سکه این ظرف الان چقدرمی ارزد!؟ همسرعزیزم توروخدامنوببخش هرچی توبگی...من توبه کردم غلط کردم مشتی قزوین من همه ظرفهایت رو می خرم فقط بهم بگو ایناروچطوری درست می کنین بروکثافت آشغال اکبیری قلب شکسته بعدازمردچینی پرسیدحالا آن کاسه چقدرمی ارزه؟! ای بابا...خوب معلومه قربان...دیگه هیچی نمی ارزه! من همسراون آقاهستم می شه ببینمشون... نخیر...اینجا نمونین هرچه زوددوشین بعدقیافه ای غرورآمیزبه خودش گرفت ونظرش رااعلام کرد. خیلی خوب دیگه ...درنتیجه کاسه کوزتان راجمع کنیدبرگردیدن چین... چون مال خودمان بهتراست. ممنونم همسرم که منوبخشیدی.. قول می دم برات همسرخوبی باشم. خواهش می کنم عزیزم...من همیشه تورودوست داشتم ببین من همه اموال ودارایی ها موبه نامت کردم ازهمین ماشین که سوارش هستی تاخونه وویلاهایی که دارم بیااین هم همه اون اسناد...همه اش به نام تویه... دیدی چی شد..عیبی نداره..عوضش می ریم چین یک کرمان چینی.. کاشان چینی...کریم خان چینی... بفرماییدقربان بله بله حتمااین کارو می کنیم ببینید...احمقا..اون مجله دوست نوجوان روورداین بیارین چین ازروش بزنیم... این دفعه دیگه واقعاً خودم رومی کشم لعنت براین زندگی... نگاه کن خانوم.. اون پسرگم شده است که توبچگی دزدیدیش ببین برای خودش چه مردی شده..حالا باخیال راحت این آخرعمری اون چندتاشهری که مال منه به همراه هفت تا چاه نفت رومی سپرم بهش ...پسرم..