مجله نوجوان 159 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 159 صفحه 6

داستان حامد قاموس مقدم کمرت درد می کند!؟ کمرت درد می­کنه!؟ تقریباً همة خانواده­های ایرانی برای شروع سال نو واستقبال از بهار، خانه­تکانی می­کنند و گرد و غبار را از روی تمامی وسایل خانه و در و دیوار پاک می­کنند تا به بهار لبخند زیباتری بزنند. البته در بعضی از خانواده­ها هم سالی ده پانزده بار هِی لبخند می­زنند و خانه تکانی می­کنند. خدا را شکر خانة ما جزو آن دسته از خانه­ها نبود و به طور مرسوم و طبیعی سالی 2 بار خانه­تکانی می­کردیم. از وقتی که من، دست و پای کار کردن پیدا کردم در امر خطیر خانه­تکانی به مادرم کمک می­کردم. کم کم که قد کشیدم و پشت لبم به سبزی گرایید و لنگهایم از زیر لحاف زد بیرون، ماردم خود به خود اعلام بازنشستگی کرد و خانه­تکانی منزل، در انحصار بنده قرار گرفت. این داستان تا سال گذشته ادامه داشت تا اینکه امتحانات من با خانه­تکانی منزل هم زمان شد و شورای منزل، تصمیم گرفتند برای خانه­تکانی از یک کارگر زحمتکش استفاده کنند تا هم من به درسهایم برسم و هم برنامة خانه و لبخند به بهار عقب نیفتد. *** صبح روز خانه­تکانی بود. احساس کردم ضرباتی به پهلویم می­خورد. چشمهایم را که باز کردم، مرد بدهیبتی را دیدم که با پا به من ضربه مـی­زد. ناگهان از جا پریدم. مرد که یک دستمال به سرش بسته بود و یک سطل آب هم دردستش بود با اخم به من نگاه می­کرد. مرد گفت: لنگ ظهره ! باید اینجا رو تمیز کنم!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 159صفحه 6