یاددوست
حامد قاموس مقدم
نامهای به آسمان
سیل احساسات بر کلمات جاری میشوند و مناسبترین را با خود میبرند. دلم میخواست با زیباترین
واژگان این نامه را برایت بنویسم ولی نمیدانم زیباترینها کجایند و چگونه !
میدانم که دلم به یادت فشرده میشود و برضربات خود به سینهام میافزاید. وقتی به یاد تو میافتم، جهان برایم رنگ، دیگری پیدا میکند. آسمان لاجوردی میشود و زمین سرسبز ازجوانههای پر طراوت،
شکوفههای سیب بر درختان تاب میخورند و عطر بهار نارنج در هوا شناور میشود. یاد تو، یاد بهار است. دلم میخواست دوباره ببینمت و دست پر مهر تو را بر سرم حس کنم. تو مهر زندگی ما بودی. تو آبادانی،
آبادی ما، تو فروغ خورشید بودنمان بودی. تو را دوست داشتم آنچنان که نسیم برایم زیبا
بود. آنچنان که دریا برایم وسیع بود و آنچنان که کوه، معنای استواری داشت.
قلم روی کاغذ میلغزد و امیدوارم که ردّی از عشق بر سینة سفید آن بنشیند.
هر چه قدر که از عشق فریاد کشم و به زبان اقرار کنم، عمق
طپش عاشقانة قلبم برای تو را توصیف نمیکند.
پدرم، سایة سرم، جای خالیات آزارم میدهد.
دلم میخواست که تمامی لحظات عمرم
را به تو اهدا میکردم تا تو
جاودانه باشی. تا محبّت تو
همواره بر هم نسلان من
بتابد، کبوتر «دوستت
دارم» را به آسمان
پر میدهم، شاید که بر
آشیان قلبت لانه کند و مرا
به خاطر بسپاری.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 159صفحه 34