مجله نوجوان 159 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 159 صفحه 34

یاددوست حامد قاموس مقدم نامه­ای به آسمان سیل احساسات بر کلمات جاری می­شوند و مناسبترین را با خود می­برند. دلم می­خواست با زیباترین واژگان این نامه را برایت بنویسم ولی نمی­دانم زیباترین­ها کجایند و چگونه ! می­دانم که دلم به یادت فشرده می­شود و برضربات خود به سینه­ام می­افزاید. وقتی به یاد تو می­افتم، جهان برایم رنگ، دیگری پیدا می­کند. آسمان لاجوردی می­شود و زمین سرسبز ازجوانه­های پر طراوت، شکوفه­های سیب بر درختان تاب می­خورند و عطر بهار نارنج در هوا شناور می­شود. یاد تو، یاد بهار است. دلم می­خواست دوباره ببینمت و دست پر مهر تو را بر سرم حس کنم. تو مهر زندگی ما بودی. تو آبادانی، آبادی ما، تو فروغ خورشید بودنمان بودی. تو را دوست داشتم آنچنان که نسیم برایم زیبا بود. آنچنان که دریا برایم وسیع بود و آنچنان که کوه، معنای استواری داشت. قلم روی کاغذ می­لغزد و امیدوارم که ردّی از عشق بر سینة سفید آن بنشیند. هر چه قدر که از عشق فریاد کشم و به زبان اقرار کنم، عمق طپش عاشقانة قلبم برای تو را توصیف نمی­کند. پدرم، سایة سرم، جای خالی­ات آزارم می­دهد. دلم می­خواست که تمامی لحظات عمرم را به تو اهدا می­کردم تا تو جاودانه باشی. تا محبّت تو همواره بر هم نسلان من بتابد، کبوتر «دوستت دارم» را به آسمان پر می­دهم، شاید که بر آشیان قلبت لانه کند و مرا به خاطر بسپاری.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 159صفحه 34