مجله نوجوان 159 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 159 صفحه 19

شما ناظم یک مدرسه هستین که همة بچهها از شما حساب می برن و هیچکی بدون اجازة شمانفس نمی کشه. .. آقای ناظم. .اجازه می دین هوشنگ نفس بکشه؟ داره خفه می شه ! م....میم. ....هو و وم. ...م م. ... آخر هفته یک روز رفتین استخر، یک هو یک سری از بچههای مدرسه را می بینید که بدون اجازه دارن شمارا لخت ورانداز می کنند. اینو برای شما می گم تا اون موقع که شما بخواین ازدواج بکنین احتمالاً دخترها به خواستگاری پسرها برن سعی کنین شلوارتنگ نپوشن جِررررررررززژژ چون ممکنه یکی از مهمونها داشته باشه چایی بخوره و قند بپره توی گلوش و از خنده خفه بشه و انوقت پای شما گیره... قاتل. .. اون قاتله!! می دونم. ..خیلی سخته. .. آدم همه اش مشق بنویسه و درس بخونه، ولی موقع آرزو کردن بهتره آدم با آینده نگری آرزو کنه..! آخ که چقدر دلم می خواد یه کفترچاهی بودم. . حمید مشق تو نوشتی زود باش دیگه. . گفتم که، آینده نگر باشین حالا هم هیچ کاری از دست من بر نمی آد، نه خیر مثل فیلم خواب هم نیستین که بخواین بیدار بشین. می بینی خانوم. .طبیعت خیلی زیباست. ..راستی حمید کجاست؟ طفلکی الان عقاب اونو می خوره مامان بابا. .. کمک منم حمید کمک کنین الان می خورمت کفترچاهی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 159صفحه 19