مجله نوجوان 124 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 124 صفحه 15

کاغذ نمکی سنگ قبر روی سنگ قبری چنین نوشته بودند: «من فرزند کسی هستم که باد به فرمانش بود. اگر می خواست آن را نگه می داشت و اگر می خواست آن را رها می کرد!» در جواب، بر گور مقابل هم این جمله را نوشته بودند: «سخن تو کسی را فریب نمی دهد چون پدرت آهنگر بود، هر وقت که می خواست کوره را با باد شعله­ور می ساخت و اگر نمی خواست آن را رها می کرد!» طویله پادشاهی شعری سرود و به دست ملک الشعرا داد تا نظر وی را هم بداند اما ملک الشّعرا آن شعر را نپسندید. پادشاه حسابی عصبانی شد و دستور داد که ملک الشّعرا را به طویله تبعید کنند. چند روز بعد اطرافیان شفاعتش را کردند و او آزاد شد. از قضا روزی پادشاه شعری دیگر گفت و به ملک الشّعرا گفت که نظرت چیست؟ ملک الشّعرا به راه افتاد، پادشاه پرسید کجا می­روی؟ اوگفت: به طویله!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 124صفحه 15