کاغذ نمکی
سنگ قبر
روی سنگ قبری چنین نوشته بودند: «من فرزند کسی هستم که باد به
فرمانش بود. اگر می خواست آن را نگه می داشت و اگر می خواست آن را
رها می کرد!»
در جواب، بر گور مقابل هم این جمله را نوشته بودند: «سخن تو کسی را فریب
نمی دهد چون پدرت آهنگر بود، هر وقت که می خواست کوره را با باد شعلهور
می ساخت و اگر نمی خواست آن را رها می کرد!»
طویله
پادشاهی شعری سرود و به دست ملک الشعرا داد تا نظر وی را هم بداند اما
ملک الشّعرا آن شعر را نپسندید.
پادشاه حسابی عصبانی شد و دستور داد که ملک الشّعرا را به طویله
تبعید کنند. چند روز بعد اطرافیان شفاعتش را کردند و او آزاد شد.
از قضا روزی پادشاه شعری دیگر گفت و به ملک الشّعرا گفت که نظرت
چیست؟
ملک الشّعرا به راه افتاد، پادشاه پرسید کجا میروی؟ اوگفت: به طویله!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 124صفحه 15