مجله نوجوان 124 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 124 صفحه 18

آن شانه ام را بده مجید صالحی در روزگاری کههارون الرشید بر مردمش حکومت می کرد روزی بهلول به دربارش رفت در حالیکه موهای ژولیده و در همی داشت. هارون تا او را دید گفت چرا موهایت را شانه نمی کنی،بهلول گفت: من که شانه ندارم،هارون دلش سوخت و شانه اش را به او داد. عجب خانم محترمی با من ازدواج می کنی؟ بهلول شانه را گرفت و گفت من موهایم مرتب شد ولی لباس من که جیب ندارد تا شانه ام را در آن بگذارم،کاشگی لباس جیب دار داشتم و هارون لباسش را به او داد بهلول لاسهارون را پوشید بعد گفت حیف این لباس نیست که موبایل در آن نباشد و تازه با آن روی زمین خاکی بنشینم،هارون دوباره دلش سوخت و موبایل و یک قطعه فرش پرنده ی درجه یک به او داد قالیچه ی پرنده درجه یک ایرانی MADE IN CHINA بهلول موبایل و فرش پرنده را گرفت و گفت:چون آدم در مواقع اظطراری باید از وسیله ی نقلیه اش استفاده کند تا علاوه بر جلوگیری از آلودگی هوا از سهمیه بنزینش هم استفاده بهینه کند کاش خانه ای می داشتم و فرش را درون آن پهن می کردم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 124صفحه 18