اعجاز بود و از حیث بلاغت بی نظیر، «شعر» خواندند
و عده ای او را «ساحر» خطاب کردند که سحر را از
یهود آموخته. جمعی نیز دیوانهاش خواندند؛ همه،اما،
در دل می دانستند این سخنها از جنس دیگری است
که ربطی به شعر و سحر و جنون ندارد؛ خاصه آنکه
در سخن محمد صلّی الله و علیه و آله بشارت بهشت و
وعدۀ تلخ عذاب هم بود و این دو گانگی و جمعیت، به
سخن یکسو نگرانۀ ساحران و جنون دیوانگان شبیه نبود.
وعدۀ عذابش، وحشتی را در دل عامه میانداخت، اگر
بشارت بهشتش، در آن اوایل چندان گیرایی نداشت و
کسی بدو نمی گروید.
کم کم، اما کسانی به او گرویدند، خدیجه همسرش،
علی علیه السّلام پسر ابوطالب که بعدها دامادش شد
و آن گاه کودکی بیش نبود، ابوبکر دوستش، زید بن
حارثه پسر خوانده اش و جمعی دیگر. نقل است که در
مجلس دعوت فامیل به اسلام، بیش از چهل کس بودند
از فرزندان ابوطالب و خویشان و خاندانش، اما جز علی
علیه السّلام هیچ کس در آن مجلس، دعوتش را برای
یاری لبیک نگفت؛ لبیکی که حتی تمسخر و استهزای
حاضران دیگر را نیز در پی داشت.
دعوت محمد صلّی الله و علیه و آله که انتشاری عمومی تر
پیدا کرد، خاصه با بد گفتن او از بتهای قوم و طرد آنها و
سنتهای خرافی، مخالفتها آغاز شد، اگر چه این مخالفتها
در آغاز کم رنگ بود اما بی زحمت هم نبود و در قبول
آیین محمد صلّی الله و علیه و آله مشکل میانداخت. یهود
و نصاری هم علاوه بر قریش که می دانستند پیامبری
باید می آمد و وعدۀ آمدنش را در کتب خود داشتند،
نمی توانستند بپذیرند که محمد صلّی الله و علیه و آله آن
پیامبر موعود است و می پنداشتند که آن رسول، بایست
یهودی باشد یا نصرانی.
سخن محمد صلّی الله و علیه و آله اما با همۀ این موانع،
هر روز خواهندگانی می یافت بیشتر کسان زیادتری
گرد او می آمدند. کلام معجزه آسای محمد صلّی الله
علیه و آله که آن را از فرشته می گرفت، به هر روی
در جانِ اعراب بی تأثیر نبود و کسانی را به او متمایل
می کرد؛ اگرچه عده ای هم صرفاً برای شنیدن نقلها و
قـصههـایی که در خـلال سـخنـان مـحـمـد صـلـّی الله عـلیـه و
آله می آمد، گرد او تجمع می کردند و او را
قاص (قصه گو) می خواندند.
اندک اندک و در گذر چند سال،
ثروتاندوزان و مشرکان بزرگ
قریش، خطر را جدّی تر از آن چه
می پنداشتند، دیدند.گرایش به محمد صلّی
الله و علی و آله بیش از تصور آنها
بود و پایمردی و استواری
بر عقیدۀ او، چیزی نبود که
پیروانش آن را با تهدید شلاق
و شکنجه ترک کنند. پیشتر اگرچه
تمسخر محمد صلّی الله و علیه و آله و یارانش ترجیع
بند مخالفت مخالفان بود، این گاه اما مطلب جدی تر
از چیزی بود که با تمسخر و استهزای مؤمنان از سوی
اشراف قریش سپری شود. علی الخصوص آنکه محمد
صلّی الله و علیه و آله به تنهایی با همۀ سنتها، آداب
و خرافه پرستیهای اعراب جاهل در افتاده بود و با
بدگویی و طرد بتهایی که خدایان اعراب بودند، همه
را به «یک خدا» می خواند؛ خدایی که رحمان بود و
رحیم و این بخشندگی و مهربانی خدای محمد صلّی
الله علیه و آله، اعرابی را که سالها در سایۀ خشم و
شمشیر اشراف قریش زیسته و ستمدیده بودند و از بتها
جز خشونت متولیان آنها لطفی ندیده بودند، به سختی
مجذوب می کرد؛ مجذوب خدایی تازه در سرزمین هزار
خدای عرب جاهلی....
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 124صفحه 13