مجله نوجوان 133 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 133 صفحه 6

داستان حامد قاموس مقدم او قهر کرد با باز شدن در،بوران وارد خانه شد و دانههای برف سرگردان همراه او گرمای خانه را تا مغز استخوان حس مردند.کیسه ی خالی را به میخ روی دیوار آویزان کرد و غمگین و خسته کنار شومینه نشست.چند تکه هیزم درون آتش گذاشت.هیزمها گر گرفتند و دل او به جوش آمد.قطرات آب همچون دانههای برف بر گوشه چشمانش نشست و تا آمد به خدش بیاید سیل اشک بر روی ریش سفید و بلندش جاری شده بود.پالتوی قرمزش را از تن بیرون آورد و کلاه منگوله دارش را به گوشه ی اتاق پرتاب کرد.نگاهش روی دیوارهای خانه چرخید. روی در و دیوار خانه اش پر بود از عکس بچههایی که در حال باز کردن هدیه بودند.همه ی آنها کنار شومینه، جورابی آویزان کرده بودند و در اولین ساعات سپیده دم از خواب بیدار شده بودند تا هدیه سال نوروزی خود را باز کنند.چشمان همه ی آنها برق می زد و شادی خود را فریاد می زدند. این عکسها بیشتر مربوط دهۀ 60 و 70 بود.در سالهای اخیر هیچیک از عکسها را چاپ نکرده بود.همۀ عکسها دیجیتال بود و در کامپیوتر ذخیره شده بود.با اینکه عکسهای جدید از کیفیت بهتری برخوردار بود ولی هیچوقت حوصله نمی کرد آنها را نگاه کند.نگاه کردن آن عکسها او را به باد مسیر سختی میانداخت که از آن مسیر می توانست خود را به بچهها برساند. در گذشته او به راحتی وارد لوله بخاری می شد و به سرعت هدیۀ بچهها را می داد و می رفت.ولی حالا مجبور بود مسیر سخت سیستم تهویۀ یک برج 30 طبقه ای را که در هر طبقه اش بیش از 20 واحد وجود داشت طی کند تا بتواند هدیهها را به بچهها برساند. در سالهای اخیر او خیلی چاق شده بود و بالا رفتن سنش باعث شده بود که در تحرک،کمی مشکل پیدا کند. از همه بدتر قیافه ی همیشه ناراضی بچهها بود که هیچوقت از هدیهها شاد نمی شدند.با اینکه او سعی می کرد هدایا را از آخرین ژورنالهای سال تهیه کند ولی باز هم نمی توانست مدل غافلگیر کنندۀ بعد از سال نو را

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 133صفحه 6