سرمقاله
سهراب سپهری
جنبش واژه ی زیست
پشت کاجستان،برف
برف یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت.
باد،آواز،مسافر،
و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک،و رسیدن،و حیاط.
من،ودلتنگ،و این شیشه ی خیس.
می نویسم،وفضا.
می نویسم،و دو دیوار،
و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر کی خواند
زندگی یعنی:یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها کم نیست:
مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز،نان گندم خوب است.
و هنوز،آّب می ریزد پایین،
اسبها می نوشند.
قطرهها در جریان،
برف دبر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 133صفحه 3