میزگرد فاطمه صحافزاده تهمینه دادور ملیحه دادور کاری در
آدمهای بزرگ
اشتباهات بزرگ!
دوست: ملیحه خانوم داشتن یه چیزی
میگفتن که وقت تموم شد.
ملیحه: چی میگفتم؟!
فاطمه: تا جایی که من یاداشت کردم
گفتی: «آخه...» و حرفت قطع شد.
ملیحه: تو اینجا هم جزوه مینویسی ؟!
حالا بحث راجع به چی بود؟
فاطمه: اگه میخوای از روی جزوهها بهت
بگم! داشتیم راجع به آوردن افراد به حریم
خصوصی و خانوادگیمون حرف میزدیم.
ملیحه:آهان! یادم اومد! چند سال پیش که خواهر
من توی شهرستان دانشجو بود، بابام اینا براش یه خونه
گرفتن واسۀ اینکه تنها نباشه. خونهرو با یکی از دوستاش، شریکی
گرفت. دختره مال یه شهر دیگه بود ولی هر وقت خواهرم
میومد اینجا، اون رو هم با خودش می آورد. دختر اونقدر
با ما دخترخاله شده بود که وقتی اینجا میخواست مهمونی
بره از لباسهای ما هم استفاده میکرد. مامان بابای من هم واسه اینکه
اونجا به خواهرم برسه، هِی تحویلش میگرفتن.ی ه طوری شده بود
که یه وقتایی تنهایی میاومد خونۀ ما و چند روز میموند. ماها هم
اصلاً نمیدونستیم پدرش کیه، مادرش کیه، کجا زندگی میکنه. تا اینکه
یه روز یه آقای عصبانی با یه خانوم عصبانیتر اومدن در خونۀ ما. آقاهه
اونقدر هوار زد که همسایهها پلیس خبر کردن. اومده بودن خونۀ ما دنبال
دخترشون. بعداً فهمیدیم اینا پدر و مادر همون دختره هستن اسمش رو
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 144صفحه 10