نقل و تحقیق
ابو رزین عقیلی از حضرت ختمی مرتبت، علیه و آله السلام، سؤال نمود: أَیْنَ کانَ رَبُّنا قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الخَلْقَ؟ قال علیه السلام: کانَ ما فی عماءٍ مافَوْقَه هواءٌ و ما تَحتَه هواءٌ. برخی «عماء» مذکور در حدیث را مرتبۀ احدیت، و برخی مقام واحدیت دانسته اند. در حدیث دیگر مذکور است: کانَ قَبلَ أَنْ یَخْلُُقَ الخلقَ فی یاقوتةٍ بَیْضاءَ.
مراد از مافوقه هواء آن است که حقیقت وجود، یعنی حقیقة الحقایق، به حسب اشتمال بر جمیع اسماء کلیه و جزئیه و مظاهر اسمائیه به وجود استجنانی ذاتی،
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 30 اختصاص به نسبت و جهتی از جهات خاص ندارد؛ و آنچه از صفات و اسماء به او اضافه شود، به نحوم عدم تعین اعتبار شود، لا إلی ما هو أعلی منه و لا أدنی. چه آنکه نسب و اعتبارات کلاً از تنزل و تجلی و ظهور آن حقیقت، بدون تجافی از مقام و مرتبه یا حقیقت غیبیه که «کنز محض» بر آن اطلاق شده، حاصل شود. و حقیقت ذات همیشه در کمال عزّت و کبریایی خود مستغرق است؛ چه قبل از خلقت و ایجاد و اظهار کلمات وجودیه، و چه بعد از تنزل از مقام کنزیت مخفیه.
آن حقیقة الحقایق ازلیه، که حضرت ختمی مقام، علیه السلام، فرمود: کان فی عماء و نیز فرمود کان فی یاقوتة بیضاء، بدون تجافی از مقامْ در حجاب اسماء و حجب صفات به صفت تجلی و ظهورْ در مراتب و مقامات و ظهورات ناشی از آن حقیقتْ ساری و ظاهر است، بدون قبول تأثیر و تحول از غیر؛ چه آنکه آن حقیقة الحقایق «مُحوِّل الحول و الأحوال» است، نه متحول به صور خلقیه و تعینات قبل از ظهور کثرت و بعد از ظهور در مجالی و مظاهر. و الحدیث «التحول»، المأثور من النبی، صلی الله علیه و آله، ناظر إلی تحوله فی ظهوره من جهة أسمائه. و هو متنوِّع بحسب الظهور، لا أنه متحوَّل.
حقیقت ذات ازلاً و ابداً کنز مخفی و غیب الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است، که نه کسی زو نام دارد نه نشان. و عین ممکن در عدمیت و بطون باقی است. «ممکن ز تنگنایِ عدم ناکشیده رخ واجب ز جلوه گاه قِدم نانهاده گام
در حیرتم که این همه نقش عجیب چیست بر لوح خاطر آمده محفوظ خاص و عام»
و نعم ما قیل
«معشوق برون ز عالم امکان است ممکن به مکان در طلبش حیران است
ناید به مکان آن نرود این ز مکان اینست که درد عشق بی درمان است».
تنبیه فی تحقیق
ذات به معنای صحیح یا به وجه اطلاق منشأ انتزاع صفات و یا مرجع استناد اسماء است. از آنجا که حقیقتِ حقْ موجود مطلق است و منزه از «ذات» به معنای معروف بین ارباب کلام، از اشعریه و معتزله، قهراً حقیقت ذات همان حقیقت مطلقۀ علم و قدرت و دیگر صفات کمالیه و نعوت جلالیه است؛ به شرطی که اسماء
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 31 و صفات نیز به حسب حقیقت، مانند اصل حقیقتِ هستیِ جامع اوصاف، به نحو عدم تعین لحاظ شوند. آن حقیقت مُدرَک و مشهود احدی واقع نشود جز ذات مطلقه. پس، به بهانۀ آنکه ذاتْ مرتبۀ عدمِ لحاظ غیر و عاری از جمیع تعینات است، نباید علم ذاتی را از ذات، العیاذبالله، نفی کنیم. معنای عدم اعتبار بطون و ظهور و اطلاق و تقیید، و نفی هر آنچه که مشعر به تعین است، آن نیست که علمِ ذاتیِ مطلقِ عاری از قید اطلاق را هم از آن اصل الاصولِ کافۀ اسماء کلیه و جزئیه و منشأ جمیع ذراری و دراری وجود نفی، و آن را در «تعین ثانی» لحاظ نماییم. و هو الموجود، أو الوجود، الذی بهویته استحق أن تنبجس منه کل الکمالات؛ و من جملتها عدم الإنتهاء، و نفی الإدراک و الحکم بأنه لا یُدرَک و هو یدرک ذاته.
در مباحث گذشته بیان کردیم که اوّلین تعین حق و ظلِّ ممدودِ غیبیِ ذاتْ وحدتی است که اصل و پایه و مایه و خمیرۀ جمیع فاعلیات و قابلیات است. و از جهت اضافه به غیب ذات «احد» نام دارد، که اوّلین وصف مقام غیب الغیوب است که قل هو الله أحد. و به لحاظ تعلق این وحدت به ظهور و جلوۀ ذات إلی أن تصل إلی الکمال الأسمائی آن را «واحد» گویند. و فیض وجود از ناحیۀ این اسم ظاهر شود. و حقیقت مطلقۀ حق به اعتبار تعین ألوهی واحد و بسیط صرف است؛ و کثرات اسمائیه و تعینات صور اسماء الهیه فقط به لحاظ عقل است و لا غیر. این واحدِ جامع جمیع فعلیات و حافظ جمیع قابلیات و اعیان ثابته در مشهد علم تفصیلی، طالب مظهر و عین ثابتی است که مانند اسم «الله» که سمت سیادت بر جمیع اسماء دارد، آن مظهر نیز امّ القابلیات و سمت سیادت بر کافۀ اعیان قابلیه داشته باشد. و اعلم، أن الحق جعل هذا الإسم مرآة للإنسان. فإذانظر بحقیقته و وجهه، علم حقیقة کانَ الله و لا شیءَ معه. و کشف له أن سمعه سمع الله، و بصره بصر الله. و لذا قال الله: لا یَزالُ العبدُ یتَقَرَّبُ إلیَّ بالنوافل حتَّی أُحِبَّهُ. فَإذا أَحْبَبْتُهُ، کنتُ سمعَه و بصرَه و رجلَه و یدَه.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 32