اخلاص
خداوند چند آیه برای چند قرص نان که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ و عائله اش
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 238 صدقه دادند، ... چند آیه نازل فرمود. این آیات برای قرص نان نیست، این آیات برای اخلاص، برای آنکه برای خدا بود.(618)
27 / 2 / 58
* * *
به حسب نقل وقتی که حضرت امیر، سلام الله علیه، غلبه کرد بر یک دشمنی و او تف انداخت به صورت امیرالمؤمنین، پا شد. لکن یک قدری چیز شد گفته می شود که آمدند بعد او را از بین بردند. و از ایشان سؤال شد، گفت ترسیدم که برای خدا نباشد؛ برای این باشد که او به من اهانت کرده. ... اهانت به یک موجودی که هر که او را اهانت کند واجب القتل است. هرکه به رسول خدا اهانت کند، هر که به ائمۀ هدیٰ اهانت کند، واجب القتل است. در عین حال برای اینکه خودش بوده و یک حقی برای خودش بوده و می خواسته که خالص باشد این کاری را که می فرماید، تأمل کرد تا اینکه مبادا یکوقت یک خللی در قصد واقع بشود.(619)
2 / 4 / 58
* * *
آن صاحب منبر حقیقی، که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ هست، باشد که هر چه می گفت از قلب الهی سرچشمه می گرفت: «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ أفْضَلُ مِن کذا...» این نه اینکه مسئله این بود که تمام کفر با تمام اسلام مقابله کردند، از این جهت شده است. ما اگر فرض می کردیم که غیر حضرت امیر، همین ضربه را زده بود و همان شکست هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود که یک فضیلتی داشته باشد، تا فضیلتش از نماز انبیا هم بالاتر باشد. این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمؤمنین سرچشمه گرفته بود. همۀ ایامی که ضربت می زد فضیلتش بالاتر از همه بود؛ برای اینکه قلب، قلب الهی بود؛ قلبی بود که غیر از خدا در او راه نداشت. ضربتی که از آن قلب
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 239 سرچشمه بگیرد، تصمیمی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، این ارزشش همان است که فرموده است که افضل از همۀ چیزهایی که در عالم واقع شده است.(620)
17 / 4 / 58
* * *
ضربه، ضربه تربیتی باشد؛ ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَیْن، این روایتی است از رسول اکرم(ص) ضربه، یک ضربه بود، یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را در «یوم الخندق» کشتن. البته از جهت سیاسی این ضربه، ضربه ای بود که اسلام را از شرّ کفار نجات داد. ولی [مهمتر] از آن جهت، جهت معنوی اش است. این دست بالا می رود و پایین می آید. یکوقت آدم خیال می کند منم که این کار را می کنم، من بودم که این کردم، من بودم که این جور کردم، این شیطان است. یکوقت این را قدرت خدا می داند، خودش را هیچ می داند، برای خودش چیزی قائل نیست، این دست را از خدا می داند، شمشیر را هم از خدا می داند.(621)
15 / 4 / 59
* * *
شمشیر علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ و فرود آوردن شمشیر و به دشمن، آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امری است که در همه جا واقع می شود و بسیاری از اشخاص این عمل را کرده اند و می کنند. ارزش به اینها نیست، ارزش به آن است که در قلب علی بن ابیطالب چه می گذشته است و مرتبۀ اخلاص او چه اندازه بوده است.
آن مرتبۀ اخلاص است که یک ضربت را با عبادت ثقلین، عبادت جن و انس مقابل کرده است.(622)
28 / 1 / 61
* * *
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 240 حضرت امیر ـ علیه السلام ـ در رأس زهاد بود و حکومت می کرد، ولی حکومت برای خودش نبود، بلکه هرچه کوشش می کرد برای اسلام بود.(623)
29 / 6 / 62
* * *
صورت عمل میزان نیست، آن چیزی که میزان است انگیزۀ عمل است، معنای عمل است. دوتاست عمل، در صورت مثل هم هستند. شمشیری که در دست حضرت امیر، سلام الله علیه است فرود می آید و فرض کنید که عمروبن عبدود را می کشد. این صورت عمل با صورت عمل دیگری که شمشیر دستش هست و یک کس دیگر را می کشد، صورت، یک صورت است، هر دو یک شمشیری است و در دستی است و فرود می آید و یک کسی را می کشد، لکن آنی که او را با عبادت ثقلین افضل دانسته اند برای آن انگیزۀ عمل است، برای آن معنایی است که در آن عمل است نه برای این صورت عمل است. انگیزۀ عمل است که این عمل را به آنجا می رساند که «لایُوٰازِی عِبٰادَةَ الثَّقَلَیْن» انگیزۀ عمل است که چند تا قرص نان جو را که اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به فقیر و اسیر و چه می دهند درقرآن چند آیه برای او می آید. آن چیزی که هست این است که انگیزۀ عمل الهی است، وقتی الهی شد جبرانش الهی است.(624)
15 / 8 / 62
* * *
برای خدا؛ حکومت کنید، همان حکومتی که انبیا می کردند، خوب، موسی هم حاکم بود، پیغمبر هم حاکم بود، علی هم حاکم بود.(625)
19 / 9 / 64
* * *
امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ تمام دنیا پیشش هیچ بوده. من گاهی فکر می کردم که حضرت
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 241 امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور گاهی از خودشان تعریف می کنند، این چیه؟ این مبدأش همانی است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت، وادارش کرد به اینکه آن اسمایی را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود آدم نمی گفت. اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگی است به مردم معرفی کنند این مقام را برای تبعیت مردم، نه برای اینکه می خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیاری از جاها از خودش تعریف می کند که من اعتنای به دنیا ندارم، او مأمور است این را بگوید، بهش هم سخت است. ... اینکه در لسان ائمه می بینید که از خودشان تعریف می کنند گاهی، این یک الزامی است که از طرف غیب بر آنها شده است که باید این کار را بکنید، مردم طبیب را بشناسند.(626)
23 / 12 / 65
* * *
حضرت امیر که می فرماید که من، قسم می خورد به این که اگر همۀ دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم حتی به آن طور نمی کنم، این وادار شده است از طرف خدای تبارک و تعالی به اینکه این را بگوید تا مقام معلوم بشود، مردم تبعیت کنند، مثل همان طبیب می ماند. نمی خواهد خودنمایی کند مثل امثال ماها که اگر ـ فرض کنید ـ یک شعری بلد هستیم می خواهیم خودنمایی کنیم که من آنم که شعر گفتم، اگر یک درسی خواندیم خودنمایی کنیم که من آنم که درس خواندم. او می خواهد هدایت کند مردم را به راهی که غیر از این نمی شود و لهذا، در عین حالی که برایش مشکل است، می گوید.(627)
23 / 12 / 65
* * *
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 242