دشمن پس از بیست و دو روز انتظار و جنگ و گریز، در شامگاه 21 مهر به مدخل ورودی شهر راه یافت و پیشروی اش را از مبادی مختلف شهر آغاز کرد. با ورود دشمن به شهر و حرکت به سوی کوی طالقانی، جاده
کمربندی، پادگان دژ و خیابان چهل متری و... نبرد به صورت جنگ خیابانی و خانه به خانه درآمد. خرمشهر با از دست دادن بسیاری از آشنایان خود در مضیقه بیشتری قرار گرفت. رزمندگان جان بر کف خرمشهری به منظور مقابله پیش از پیش با دشمن فرصت استراحت را از دست دادند و همان گونه که شیخ شریف فریاد می زد «در جهاد خواب حرام است» استراحت مختصر گذشته را نیز بر خود حرام کردند.
شهر خالی از سکنه شد و با هجوم سراسیمه دشمن به مرکز شهر، اندک مدافعان اصلی خرمشهر، از توان خود در بندر کاسته به دفاع از محور مرکزی شهر، خیابان چهل متری، پرداختند. اوضاع روزبه روز بدتر می شد. هجوم همه جانبه و طراحی شده دشمن در محورهای مختلف آغاز شده بود این در حالی بود که نیروهای خودی از نظر توان و پشتیبانی در وضعیت نابسامانی به سر می بردند. رزمندگان اسلام با مشاهده این وضعیت در پی چاره جویی برآمده و سرانجام به سراغ شریف قنوتی می روند. وی که به حاج آقا شریف معروف شده برای رزمندگانی که او را از نزدیک ندیده اند در حکم فرماندهی است که معرکه های بسیاری را پشت سر گذاشته است. رزمنده ها در مسجد جامع دور او را احاطه می کنند. آقایی با سر و وضعی درهم و لباس های آغشته به دود و خاک و کفش های گلی، با یک اسلحه ژ3 بر دوش ایستاده است.
ـ حاج آقا شهر دارد سقوط می کند.
ـ چطور سقوط می کند؟
ـ تا الآن فقط پنج نفر جلوی دشمن ایستاده بودیم. گزارش بدهید که دشمن نیروهایش را آورده توی شهر، یک فکری بکنید.
ـ بروید دعا کنید، از خدا کمک بخواهید.
ظاهراً شریف قنوتی به هر جا توانسته رجوع کرده و فشار آورده اما چون نتیجه نگرفته نمی خواهد با بیان آن ها روحیه بچه ها را بیازارد، مکثی می کند و غمگین می گوید: اگر من مسئول هستم به هر کجا که بگویید می آیم. کاری که از عهده من برمی آید این است که با شما بیایم و بجنگم. کار از کار گذشته بود و دشمن تا کوی طالقانی پیشروی کرده بود. تقریباً نصف شهر توسط عراقی ها تصرف شده بود. شیخ شریف در این زمان بیشتر در مقابل محوطه مسجد جامع راه می رفت و می خواست کاری انجام دهد. متحیر و نگران بود. بچه ها به شیخ نگاه می کردند و نگرانش بودند. در این لحظات شیخ به یکباره گفت: بچه های خرمشهر بیایند بچه های خرمشهر به سرعت دور شیخ حلقه زدند. شیخ شریف گفت: بچه ها خرمشهر دارد از دست می رود، می خواهم فرماندهی نیروها را به شما بدهم. پس از آن شیخ بچه های شهرستان ها را گروه گروه کرد. بچه هایی که از بروجرد، آبادان، امیدیه و آغاجاری و... برای دفاع از مملکت اسلامی آمده بودند. آنها را به گروه های بیست نفری تقسیم کرد و با هر گروه دو نفر خرمشهری همراه کرد و گفت همه بچه های خرمشهری به دلیل آشنایی به محله ها و کوچه های شهر راهنمای گروه ها
هستند. هر یک از گروه های رزمنده به منظور مقاومت در برابر عراقی ها به یکی از نقاط پیشروی دشمن اعزام شدند.