آنانکه در طریق حقایق قدم زنند
بر لوح دل زحکمت خالق رقم زنند
از بهر آنکه راه خدا را نشان دهند
در ضبط و ثبت جمله دقایق قلم زنند
وز بهر آنکه معنی هو را بیان کنند
در هر مکان به جمله توحید دم زنند
در هر کجا که مجلس شرک است
بر هم زنند محفل و آنجا علم زنند
در امر خوب و نهی بدی روز و شب تمام
بتخانه و بتان همه را روی هم زنند
آنان قبال شخص مسلمان فروتنند
در انهدام کفر عرب و هم عجم زنند
اندر دل نهار گرفتار جنگ و خون
چون شب شود صلای اناالعبد سرزنند
گرد آمدند گرد ندای محمدی
تا از عذاب دردناک جهنم سپر زنند
از آن زمان که سید لولاک در حجاز
گفتا خدا یکی است صنم ها به در زدند
آنها نه از برای تجمل به دور او
گردیده جمع بلکه الی الله ره زدند
نزدیک و دور، پیر و جوان در کمند او
گردیده مبتلا به رهش بال و پر زدند
مردان حق ز گوشه و اکناف این جهان
گرد آمدند دور وجودش سپر زدند
سرلوحه رجال جهان اندر آن زمان
از راه دور مهبط جبریل در زدند
سلمان زجی، بلال حبش، بوذر ازجبل
یثرب پر از چراغ شد و دور هم زدند
عمار یاسر، حذیفه و مقداد شیردل
همچون ستاره حلقه به دور قمر زدند
از سید اباطح هاشم نیای او
مردان ارجمند شجر را ثمر زدند
شیر یگانه حمزه علمدار دین حق
چون حارث شجاع سپر بر کمر زدند
از خاندان وحی بزرگی بزرگتر
وصفش ز آسمان فزون از عدد زدند
این ذره را کجا که بگوید ثنای او
مردان بی شمار به مدحش قلم زدند
در شام تیره در دل محراب می گریست
چون ثاکلات نعره ز سوز جگر زدند
در روز مبتسم جلوی خصم بدسگال
گر چه میان معرکه سیفش به سر زدند
خواهی اگر ز نام بزرگش کنی سؤال
او را علی عالی والا گهر زدند
اندر میان کعبه ولادت چو یافت او
در مسجدش به سیف مرادی به سر زدند
خوبان از سلاله احمد شموس دین
شمشیر علم و حلم به جان عمر زدند
از حلم سبط اکبر و صلح عظیم او
ترویج دین به نام شبیر و شبر زدند
کرب بلا و صحنه خونین نینوا
تبلیغ دین نموده و شق القمر زدند
زین العباد میر اسیران کربلا
باقر رئیس علم و حدیث خبر زدند
صادق معلم علما شارح علوم
استاد کل شد و سر خصمش حجر زدند
هفتم امام مذهب حق موسی کظیم
با صبر و حلم رایت فتح و ظفر زدند
سلطان دین ابوالحسن آن ناظر بصیر
علم و فقاهتش علما سربه سر زدند
جود جواد نور دو چشم ابوالحسن
مقتول در شباب به جانش شرر زدند
در مکتب رسول، علی هادی مبین
رهدار دین که پرچم نصرش به سر زدند
در مسند قضا چه قضاوت کند حسن
حکم قضای او ز ازل چون به در زدند
فرمانده قوای طبیعت امیر دین
فرزند عسکری شه جن و بشر زدند
در انتظار مقدم تو خلق عالمند
از بهر دیدنت سفر بحر و بر زدند
ای مهدی بزرگ تویی مصلح امم
یاران بگوی تا که سر من کفر زدند
با یاد تو «شریف» شب و روز در انتظار
ای منتظر بیا که ز دین شاخ و پر زدند
جمعی به نام دین سر راهت نشسته اند
گر قدرتی نموده جناب تو سر زدند
در این مه بزرگ که میلاد جد توست
بهر ولادتش علم بحر و بر زدند
شعبان که روز سوم آن مولد حسین
چون شد محرم ز تنش دست و سر زدند
روز چهارمش که علی زین العابدین
آمد وجود خطبه شامش به زر زدند
در پنجمش چو شیر علمدار کربلا
میلاد گشت خنده به روی پدر زدند
در نیمه اش وجود جنابت ظهور یافت
ما را سرور گشتی و کُهل البصر زدند
ای منتقم تو منتقمی ثار کربلا
برخیز شیعیان تو ببین بال و پر زدند
سال هزار و سیصد و شش بعد آن نود
بسرودم این قصیده که حلقه به در زدند
شاید اشعار سروده شده توسط شریف قنوتی بیش از آنی است که در این بخش آورده شد. شواهد و قرائن نشان می دهد که شیخ اغلب این اشعار را در اردکان و بروجرد سروده است. در بخشی از دفتر شعر وی به مجموعه ای از اشعار انقلابی هم برمی خوریم: