خرمشهر به شدت زیر آتش سلاح های سنگین عراقی ها قرار گرفته بود و پیشروی دشمن از نقاط مختلف برای تصرف کامل شهر ادامه داشت. میدان راه آهن، پلیس راه و آتش نشانی هم به تصرف عراقی ها درآمده بود. تعدادی از نیروها خسته از رزم و دفاع و خسته از خیانت ها داخل مسجد جامع نشسته و به دیوار تکیه داده بودند. در این هنگام شریف قنوتی وارد مسجد شد و دید که رزمنده ها در مسجد نشسته اند. او با یک شور و هیجان خاصی گفت: ای برادران عزیز بلند شوید که برادران شما را دارند می کشند. یکی از رزمنده ها به شیخ گفت: با نبود امکانات کاری از دست ما ساخته نیست. شیخ او را دلداری داد و پس از یک سخنرانی مختصر بچه ها را آماده رزم کرد و خود به همراه آنان به سمت آتش نشانی به راه افتادند.
شیخ در هر فرصت ممکن به بچه ها روحیه می داد و سعی می کرد آنان را متقاعد سازد که در خرمشهر بمانند و از شهر دفاع کنند. او می گفت: خرمشهر مال همه است، الآن فشار آتش دشمن زیاد است، مظلومیت زیاد است، اما باید خرمشهر را حفظ کنیم اگر ما دست از مقاومت بکشیم و به آن طرف پل برویم عراقی ها خرمشهر را به طور کامل اشغال می کنند و به دنبال آن آبادان و اهواز را به تصرف درمی آورند. همین سخنان شیخ و روحیه دادن های او بود که بچه ها را ـ
علیرغم کمبود امکانات ـ به محورهای جنگ هدایت می کرد.