مجله کودک 71 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 71 صفحه 30

قصه دوست مترجم: نازیلا راد نویسنده: کارولین هی وود «لوئلا» اِدی ویلسون از وقتی که خودش را شناخته بود، پدر و مادرش به اواجازه داده بودند تا در محوطه اطراف ساختمان­شان بازی کند. او در آنجا با اردک­های توی حوض و حیوانات دیگری که رد می­شدند، سرگرم می­شود. یک بار هم یک بز را به خانه آورد و به او عطری با اسانس یاس آفریقایی زد تا خوشبو شود. مژدگانی­هایی را هم که به خاطر پیدا کردن حیوانات اهلی و خانگی از دیگران می­گرفت، پس­اندازش را در بانک بالا می­برد. همه حیوانات خانه او مرتب در حال آمدن و رفتن بودند به جز لوئِلا.. لوئلا نام طوطی اِدی بود . او پرندۀ حسودی بود و به تمام حیوانات دیگری که ادی به خانه می­آورد حسودی می­کرد و همه را با نام «گربه» صدا می­کرد. حتی او پرندگانی را که برای خوردن دانه­هایی که ادی پشت پنجره ریخته بود می­آمدند «گربه» صدا می­کرد. او از دیدن آنها عصبانی می­شد و فریاد می­کشید «گربه!» لوئلا از خود گربه­ها هم متنفر بود.اگر گربه­ای توی اتاق می­آمد، لوئلا چشمانش را می­بست و سعی می­کرد به خودش بقبولاند که گربه­ای آنجا نیست. و وقتی که چشمانش را باز می­کرد اگر گربه هنوز آن جا بود، بالش را روی سرش می­کشید و تظاهر می­کرد که خوابیده است. ادی یک روز که برای دیدن خاله و دایی­اش به روستا رفته بود، لوئلا را از آنجا به خانه آورده بود. در آن زمان لوئلا مرتب می­گفت: «روستا بهتره! روستا بهتر!» اما طولی نکشید که ادی این جمله را تغییر داد. او به لوئلا یاد داد که بگوید «ادی از همه بهتر است.» وقتی لوئلا این جمله را می­گفت، برادرهای ادی دیوانه می­شدند و به لوئلا می­گفتند «تو پرنده نادانی هستی!» اما لوئلا اصلا نادان نبود. یک رو بعد از ظهر که ادی از مدرسه به خانه آمد، مادرش به او گفت: «کمیته­ای که قرار است مجلس جشنی برپا کند تا برای خانه سالمندان پول جمع آوری کند، مایل است تا لوئلا را برای چند ساعت امانت بگیرد.» ادی پرسید «برای چه می­خواهند لوئلا را امانت بگیرند؟ او که کار خاصی بلد نیست.» خانم ویلسون جواب داد: «آنها می­خواهند لوئلا را توی دکور سالن قرار دهند. ادی با تعجب گفت «توی دکور؟ مثل توپی که به درخت کریسمس آویزان می­کنند، و یا ستاره­ای که نوک درخت می­زنند؟» مادرش خندید و گفت «نه دقیقا این طور که تو می­گویی. آنها فقط می­خواهند لوئلا و چند تا طوطی دیگر را در دکور محل جشن بگذارند.» ادی پرسید: «لوئلا را که از قفس در نمی­آورند؟ این طور نیست؟» مادرش جواب داد «اوه، نه، آنها پرنده­ها را همان طور که در قفس هستند توی سالن جشن هتل قرار می­دهند، و لوئلا را برای جمعه بعد از ظهر می­خواهند.» ادی گفت: «بسیار خوب، اما امیدوارم لوئلا زیاد جیغ و داد نکند.» خانم ویلسون در حالی که می­خندید گفت: «اگر لوئلا جیغ بکشد، همه متوجه می­شوند که او یک طوطی زنده است، نه یک عروسک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 71صفحه 30