مجله نوجوان 01 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 01 صفحه 23

آتش در مثنوی اسماعیل امینی در سوره مبارکه بروج که هشتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است داستانی آمده است از قومی که قرآن آن­ها را ((اصحاب اخدود)) می­نامد. ((قُتِل اصحاب الا خدود النار ذات الوقود اذهم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الآ ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید)) (بروج / آیات 4 تا 8) یعنی: (( یاران گودال کشته شدند، آنان که آتش افروختند و بر کنار آن نشستند و بر آن چه با مؤمنان می­کردند شاهد بودند؛ آنان از مؤمنان انتقام نمی­گرفتند، مگر برای این که ایشان به خدای عزیز حمید ایمان داشتند)). مولانا در دفتر اول مثنوی این داستان را با زیبایی تمام نقل کرده است. پادشاهی بت­پرست گودالی بزرگ و پر از آتش تدارک می­بیند و بت خود را در کنار آن قرار می­دهد و مردم را مجبور می­کند که در برابر بت سجده کنند؛ هرکس که مقاومت می­کند در آتش افکنده می­شود. مادری را با فرزند خردسالش می­آورند. به دستور پادشاه سنگدل بچه را از آغوش مادر جدا می­کنند و به آتش می­اندازند تا مادر به سجده در برابر بت مجبور شود، اما به اراده خداوند آن کودک در آتش زبان باز می­کند و به مادرش و دیگران می­گوید: ((نترسید! این آتش مثل آتش نمرود که بر حضرت ابراهیم گلستان شد، پر است از باغ­ها و گل­های رنگارنگ. در برابر بت سجده نکنید و خود را به آتش اندازید که این آتش لبریز از زیبایی­هاست. ترس شما مانند ترس من است. وقتی که می­خواستم قدم به این دنیا بگذارم، خیال می­کردم که از راحتی و امنیت شکم مادرم به دنیایی ناشناخته می­روم، به همین دلیل گریه و زاری می­کردم، اما بعدها فهمیدم که دنیایی زیباتر و گسترده­تر در انتظار من بوده است، این آتش نیز دنیایی زیباتر و آزادتر از دنیایی است که در آن هستید پس ترس به دل راه ندهید و خود را به آتش بیندازید)). مردم با دیدن این معجزه دسته دسته خود را به گودال آتشین می­انداختند، تا آن جا که پادشاه بت پرست از ترس رسوایی دستور داد کار را متوقف کنند و از درماندگی و خشم، آتش را تهدید کرد و از آتش پرسید: (تو چرا سوزندگی خود را فراموش کرده­ای؟ آیا تو هم قصد رسوایی مرا داری؟) آتش در پاسخ گفت: من پیرو فرمان خدا هستم و به فرمان اوست که می­سوزانم یا گلستان می­شوم. پیش حق آتش همیشه در قیام همچو عاشق روز و شب پیچان مدام پس از آن آتش شعله­ورتر شد و آن پادشاه بت پرست و سنگدل و یاران بی­رحم او را در بر گرفت و به خاکستر تبدیل کرد. اصل ایشان بود ز آتش ابتدا سوی اصل خویش رفتند انتها همانطور که از این بیت روشن می­شود، مولانا معتقد است که آن قوم ستمگر از ابتدا، هم جنس آتش و لایق آن بودند و در نهایت آتش آن­ها را سوزاند و به اصل­شان بازگرداند اما مؤمنان که اصل­شان از نور است در آتش نیز جز نور و زیبایی نصیب­شان نشد و هیچ آسیبی ندیدند. پس از خواندن این داستان آتشین، بهتر است ببینیم آتش در فرهنگ و ادبیات ما چه نقشی دارد و پییشینیان ما درباره آتش چه اندیشه­هایی داشته­اند؟ در فرهنگ ما آتش و باد و آب و خاک را عناصر چهارگانه اصلی جهان می­دانستد و معتقد بودند که تمام جهان از این چهار عنصر تشکیل شده است: اثیر و پس هوا، پس آب و پس خاک که زاد ستند این هر چهار ز افلاک ناصر خسرو اثیر، کرۀ آتشینی است که در بالای آسمان قرار دارد، به همین علت هم همه آتش­ها تمایل دارند که رو به آسمان بروند. شعله­های آتش می­خواهند به اصل خود یعنی آسمان بازگردند، بنابراین به طرف بالا حرکت می­کنند، در حالی که آب همواره به طرف پایین حرکت می­کند زیرا اصل آب در طبقه پایین جهان است که در تصور گذشتگان دریایی بیکران است به نام ((دریای محیط)) که تمام خشکی­ها را در بر گرفته است. باد که در طبقه­ای پایین­تر از آتش و بالاتر از آب و خاک قرار دارد، همیشه در حال حرکت است برخلاف خاک که به طور طبیعی ساکن است، مگر آن که چیزی مثل باد یا آب آن را به حرکت در آورد. این عناصر چهارگانه آفریده افلاک هستند و حاصل تأثیر افلاک هفت­گانه که به آن­ها ((آباء سبعه)) یعنی هفت پدران می­گویند. بر این عناصر چهارگانه که ((امهات اربعه)) یعنی چهار مادران نامیده می­شوند، سه فرزند است که ((موالید ثلاثه)) نام گرفته­اند. این سه فرزند جمادات، نباتات (گیاهان) و حیواناتند. در فرهنگ اسلامی، آتش اصل جنیان است، یعنی همان­طور که انسان از خاک و گل آفریده شده است، جن که شباهت­های زیادی به انسان دارد از آتش آفریده شده است، ابلیس که از جنیان است و از فرمان خدای متعال برای سجده به آدم سرپیچی می­کند در توجیه این سرپیچی از فرمان خدا می­گوید: خداوند مرا از آتش آفریده، در حالی که انسان را از گل آفریده است و در خیال خود آتش را برتر از خاک می­داند و تسلیم حکم خدا نمی­شود و از درگاه الهی رانده و به لعنت ابدی دچار می­شود. شعر هفته دنیا، آتش است مولانا ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی بسکه امشب بی­توام، سامان اعضا آتش است گرهمه اشکی فشانم، تا ثریا آتش است شوخی آهم به دل سرمایه آرام نیست سوختن صهباست بزمی را که مینا آتش است همچو خورشید از فریب اعتبار ما مپرس چشمه ما را اگر آبی است پیدا، آتش است بی تو چون شمعی که افروزند بر لوح مزار خاک بر سر کرده­ایم و بر سر ما آتش است شاخ از گلبن جدا، مصروف گلخَن می­شود زندگی با دوستان عیش است و تنها آتش است در حقیقت حاصل این آبروها آتش است با دو عالم آرزو نتوان حریف وصل شد ما به جایی خار و خس بردیم کانجا آتش است نیست سامان دماغ هیچ کس جز سوختن ما همه سرگرم سوداییم و سودا آتش است نشئه صهبا نمی-ارزد به تشویش خمار در گذر امروز از آبی که فردا آتش است گریه گر شد بی­اثر، از نالة ما کن حذر آب ما خون گشت اما آتش ما آتش است نیست جز رقص سپند آیینه­دار وجد خلق لیک بیدل کیست تا فهمد که دنیا آتش است.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 01صفحه 23