مجله نوجوان 115 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 115 صفحه 6

مترجم: محسن رخش خورشید زوجهای استثنایی بیا جلو مگس مزاحم پرندهای که در تصویر، بین شاخهای آنتلوپ نشسته است، «اُکی پکر» نام دارد و اصلاً عجیب نیست که روی سر آنتلوپ نشسته است چون آنها «زوجی استثنایی» هستند وتقریباً همیشه باهم زندگیمی کنند. اُکی پکرها از حشرات تغذیهمی کنند و اگر با یک آنتلوپ زوج نشده باشند باید پرواز کنند و آنقدر چشم بچرخانند تا حشرهای پیدا کنند. اما اگر اگر با یک آنتلوپ زوج شوند، نه تنها مشکل خودشان را برطرف کردهاند، بلکه یک آنتلوپ بی نوا را هم از شر پشهها و مگسهای مزاحم خلاص کردهاند. محل زندگی آنتلوپها پر ازمگس وپشه است. مگسها گاهی اوقات آنقدر برای یک آنتلوپ مزاحمتایجادمی کنند که دیوانه می شوند و خودش را به درختها وصخرهها می کوبد. اما اگر یک «اُکی پکر» همراهش باشد هیچ مگس مزاحمی جرأت نمی کند به او نزدیک شود. «اکی پکرها» شاید به خاطر جثۀ نحیف و کوچکشان جرأت نمی کنند به حیوانات بزرگتر از آنتلوپها نزدیک شوند اما این مشکل توسط پرندۀ دیگری به اسم حواصیل برطرف شده است. حواصیلها با حیوانات غول پیکری مثل کرگدن و اسب آبی همراهمی شوند و آنها را از گزند پشهها و مگسها محافظت می کنند. علاوه براین-حیوانات بزرگی مثل کرگدنها- درحال حرکت در دشتها چنان زمین رابه لرزه درمی آورند که همۀ حشراتی که در لا به لای بوتهها وخار و خاشاک روی زمین پنهان شدهاند ازمخفیگاههایشان بیرونمیایندواین هم خودش فرصت خوبی برای حواصیلها است تامهمانی مفصل و چرب و نرمی به راه بیندازند! داستان پلیسی شاگرد شیطان وقتی که مت در ورودی شرکت را گشود سکوتی سنگین بین آنها حکمفرما بود. عاقبت زن به حرف آمد وگفت: راستی من هنوز اسم تورا نمی دانم. ما باید اسم همدیگر را بدانیم.این طور بیشتر به هم اطمینان می کنیم. اسم من هلن است. - من هم مت مورگان هستم. - گوش کن مت کندی تا یک ساعت دیگر خواهد آمد وتا آن موقع بیشتر فرصت نداریم. - باز کردن رمز در گاو صندوق هم زیاد طول نخواهد کشید. مت هنوز نمی دانست اصرار هلن در ربودن این اسناد به چه علت است و این اسناد چه ارزشی دارد. آنها آنقدر سرگرم کارشان بودند که ازگذر زمان غافل شدند و کندی نایب رئیس شرکت هم برخلاف همیشه زودتر به شرکت آمد. ناگهان در باز شد و کندی داخل شد و با دیدن هلن و مت، وحشت زده برجا خشک شد ولی هلن خونسردی خودرا حفظ کرد وگفت: آقای کندی! باید ایشان را به شما معرفی کنم. فکر کنم او ماهرترین بازکنندۀ قفل می­باشد در کار خودش یک استاد است.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 115صفحه 6